«و لا اَسلَسُ لکَ فتقُو دینی» من رام تو نخواهم شد که لجام بر سرم بزنی و بکشانیم. جسارت است ای علی جان، می گویی من اینطور نیستم اما شیعیان من شاید اینگونه باشند! خداوندا روح عظیم و بزرگ و زنده و زندگی آفرین و زندگی بخش را به این جوانان امروز ما که در خط امام و خط اسلام و خط الله هستند مرحمت بفرما، که اینان این جامعه مرده را زنده کنند. هر یک از اینها اباذر شوند.
می گویند دهی در اطراف شام است که اهالی آن همه از اهل سنت هستند و ده دیگری هم در آنجاست که از آن عصر تا به حال اهالی آن ده علاقه مند علی هستند، چرا؟ چون چند روز اباذر در آنجا تبعید بوده اما آنچنان حیات و زندگی بخشید که الان هم مردم آنجا زنده اند، بواسطه زندگی انسانی به نام اباذر. چنین باشید دوستان عزیز، اباذرهای زمان باشید، مقدادهای دوران باشید، سلمان های عصر باشید، حسینی باشید تا دنیا را حسینی کنید، و گرنه یزیدی خواهیم شد.
«و اَیمُ الله یمیناً اَستَثنی فیها بِمشیئهِ الله»: سوگند به خدا آن سوگندی که دنبالش یک ان شاءالله هم می گویند.
«لاَروضَنَّ نفسی ریاضَهً» من این نفس را آنچنان به منگنه و فشار بگذارم و ریاضتش بدهم.
«تَهُشُّ مَعَها الی القُرصِ اذا قَدَرَت عَلَیهِ مطعُوماً وَ تَقنَعُ بِالمِلحِ ما دوما» وقتی که نان خشکی در جلوی او قرار دهم و نمکی در کنارش آنچنان میل کند که گویی بهترین طعام را به او داده ام. من ریاضت بدهم او را، چرا؟ علت را در جای دیگر گفته:
«و لَعَلّ بالحِجازِ و الیَمامَه مَن لا عَهدَ له بالشّبَعِ» شاید در آخرین کرانه ی کشورم انسانی باشد که او هم مسلم

نظر خود را ارسال کنید