(نهج البلاغه، خطبه همام). پروردگار اجل هایی بر اینها تعیین کرده است. مدت ها اینها در آرزوی این هستند که این قفس بشکند و آن روح به عالم بالا پرواز کند. آنها در آرزوی این مطلب هستند بنابراین این ریاضات شرعیه را انجام بدهند تا نیروی ایمان قوی تر شود تا روح قوی تر شود و تا روح ارتباط با عالم بالا پیدا کند. این اویس قرن است می آید در صحرا، در صحرا می رود تا شترها را در صحرا بچراند بعد سجده می کند، آنقدر به سجده طول می دهد تا مرغان صحرا می آیند به خیال اینکه سنگ است روی بدن او می نشینند، یک ساعت سجده می کند، دو ساعت سجده می کند، گاهی سه ساعت سجده ی این مرد طول می کشد، چه می گوید؟ من نمی دانم گاهی با خدا راز و نیاز دارد، گاهی می گوید: الهی... (از این جملات او می گوید و از علی هم یاد می گیرد.)
اِلهی اَلبَسَتنِی الخَطایا ثَوبَ مَذَلَّتی، تو هم روحت پرواز بکند، یکقدری برو بالا، از این بدن یکقدری جدا شو، از این هوی های نفسانی روحت را فارغ کن، مقداری این لباس تن را از اندام روح بکن و برو بطرف پروردگار معروض بدار.
اِلهی اَلبَسَتنِی الخَطایا ثَوبَ مَذَلَّتی وَ جَلَّلَنی التَّباعُدَ مِنکَ لِباسَ مَسکَنَتی وَ اَماتَ قَلبی عَظیمُ جِنایَتی فَاَحیهِ بِتَوبَهٍ مِنکَ یا اَمَلی وَ بُغیَتی وَ یا سُؤلی فَوَ عِزَّتِکَ ما اَجِدُ لِذُنوبی سِواکَ غافِراً (مناجات خمس عشر، مفاتیح).
پروردگارا آنقدر خطا کردم و گناه کردم که خطای من سبب شد روحم سقوط پیدا کند. ای آرزوی من، ای خدای من این روح من را که افسرده از گناه است بواسطه این توبه من زنده کن و حیات بخش و بسوی خودت