اشرف و دیگران پولها گرفته بودند که در این راه بکار بیندازند، نیروهای چپ و راست، آمریکا و عراق، اسرائیل و مصر و حتی کشیش و غیره کشیش را به خدمت گرفته بودند که بتواند یک کاری انجام بدهند. در یک شب همهشان آنطور متفرق شدند که شما هر شب در تلویزیون دیده و میبینید و آن افسر گردنکلفت پشت تلویزیون آنطور مثل موش نشسته و گریه میکند و میگوید من غلط کردم مرا ببخشید.
شما به یاد دارید که در دوران مبارزات طولانی ده، بیست ساله ما که رژیم شاه آن هم تلاش میکرد و آن هم باج میداد که یک مبارز مسلمانی را پشت تلویزیون بیاورد مجموعاً دو نفر پیدا شدند؛ اینها هم کسانی بودند که بعد معلوم شد اصلاً از ریشه خراب بودند درحالیکه اگر ما بخواهیم این مخالفین را پشت تلویزیون بیاوریم در اولین فرصت همه اینها میآیند و پشت پای پاسدار سجده میکنند و با هرگونه عباراتی که از آنها بخواهیم توبه میکنند و هرچه بخواهیم می دهند درصورتی که ما به اینها هیچگونه باج نمیدهیم. رژیم شاه وقتی که میخواست آدمی را بفریبد وعدههای وزارت و استادی دانشگاه را میداد، وعده پول و خانه و مسافرت میداد تا بتواند یکی را بفریبد و