می شد، خواسته هایی تماما حق نبود و آمیخته از حق و ناحق بود. ما پیش از پیروزی انقلاب توانستیم تمام ملت «ما» یعنی همه ملت، توانستیم از خواسته های موضعی و صنفی و محدود و مقصور به یک قشر صرف نظر کنیم و در خواسته های کلی گرد هم آییم. توانستیم یک واحد ایجاد کنیم. توانستیم یک مشت گره کرده ای بسازیم که بر روی مغز هر دستگاهی فرود می آمد سقوط می کرد و دلیلش هم این است که بر روی مغز مقتدرترین دستگاه نظامی و سیاسی عالم یعنی امپریالیزم امریکا فرود آمد و او را به زانو در آورد. لازم بود که این مشت، این مشت گره کرده برای کوبیدن های پیاپی بعد، باز بشود. لازم بود از هم جدا نشوند. این چه کسی را می طلبید؟ این می طلبید کنار گذاشتن خواسته ها و اهداف و مواضع موضعی و قشری و مرحله ای مسئله ها را. از الآن، از همین جا شروع می کنیم. از کردستان به ترکمن صحرا و باز به کردستان و از آن طرف آذربایجان غربی، فلان کارخانه به فلان مزرعه، به فلان دانشگاه، به فلان مدرسه و به متن اجتماع. در بعضی از گوشه و کنارها و به دعواهای قبیله ای و به اختلافات، چه کسی از این اختلافات سود می برد؟ آن کسی که می خواست انقلاب به اهداف خود نرسد. آن کسی که می خواست انقلاب در اولین گام های خود کامیاب نشود.