داده است. اما بسیاری از اینها که در لباس دین بودند در لبنان اثری از آن ها نبود و در همان روزهای اول جنگ گذاشتند و به دنبال کاسبی هایشان رفتند. اینها تئوری داشتند، تئوریشان چی بود؟ اینکه تمام جنگ ها فتنه است، هر خونریزی فتنه است و هر خونریزی باطل است و هر خونریزی هم مخالف اسلام است! موضع اینها درست مثل آن تیپ های منحط احزاب ملی است که ضد جهاد مسلحانه بودند. موضع اینها مثل موضع آن تیپ های منحطی بود که از مبارزۀ مسالمت آمیز پشتیبانی می کردند چون بی ضرر و بی خطر بود و آنها را به وکالت و وزارت می رساند. مبارزه را می خواستند برای دنیایشان و امروزه همان ناکامی ها و عصبانیت هاست که مرتب میتینگ تشکیل می دهند، اجتماع می کنند، تظاهرات می کنند چون می بینند هیچ پستی نه به آنها داده شده، نه داده خواهد شد و نه امیدش می رود و دیگر این توده های مردم انقلابی اینها را آدم حساب نمی کنند زیرا اینها در مبارزه شرکت نداشته اند.
این تئوری هایی که به نام اسلام می بافتند انواع و اشکالش را باید به خاطر داشته باشیم که در نهایت همان تئوری آقای سادات است. یعنی انقلاب اسلامی که با خونریزی همراه شده باشد انقلاب اسلامی نیست! انقلابی که با خونریزی باشد انقلاب اسلامی نمی تواند باشد! باید دید اصولا این آقا از انقلاب اسلامی چه چیزی