و هیچ وقت حرف از اسلام نمی آورند. این ها هم تیپی هستند که آشکارا وضع غیر اسلامی خودشان را مشخص کرده اند.
اما یک تیپی هستند که هیچ گاه نمی گویند مسلمان نیستیم؛ این ها به علل مختلف و گوناگون در چهره مسلمان ظاهر می شوند و تئوری می بافند مخصوصا تئوری های اسلامی از قماش تئوری های انور سادات که انقلاب اسلامی توأم با خونریزی نیست، یعنی انقلاب سفید است. این مطلب من را به یاد ابتدای تفکر سیاسی خودم می اندازد که درباره رابطه انقلاب با اسلام فکر می کردم و سابقه اش به بعد از 28 مرداد 32 می رسد. در آن زمان در جستجوی این بودم که اسلام چه راه حل هایی برای مبارزه ارائه می دهد و چطور نهضت ملی ما که پس از این کودتای امریکایی، انگلیسی، روسی 28 مرداد دچار شکست سیاسی، نظامی شد می تواند تداوم خود را حفظ کند و به پیروزی برسد؟ و اصلا نهضت ملی ما چه نقشی داشت؟ این ها را به اختصار عرض می کنم تا برسیم به سادات و امثال او.
در آن زمان من به زبان عربی رو آوردم تا بتوانم از قرآن و حدیث استفاده بکنم. و توجه من به نهضت های انبیا جلب شد؛ یعنی همین کتابی که در سال های بعد از 15 خرداد به چاپ رسید. ابتدا از کتاب «حیات القوب» مرحوم مجلسی شروع کردم و چنان از این کتاب ها مایوس شدم که مستقیما به قرآن پناه بردم یعنی همان کتابی که تنها سند درست و دقیق است