ده سال پانزده سال به تناسب استعدادشان این راه را می روند تا به آنجا برسند؛ یعنی مجتهد و آیت الله می شوند یا مفسر یا محدّث یا قاضی یا مبلغ یا مروج می شوند یا کار دیگر؛ اما این مسیر را می پیمایند. ولی نزد ما طلاب یا محصلین و معممین و روحانیت یعنی در محیط حوزه این راهی که آقایان می روند این درسی که آقایان می خوانند از اول تا آخر، این درس و این بحث و این مباحثه پیکره است، کالبد است، جسم است؛ ما برای این کالبد یک روحی قائل هستیم.
اگر چنانچه این دروس و کالبد در یک شخصی آن روح را داشته باشد هم برای درسش ارزش قائلیم و هم برای خودش. آن کالبد چه هست؟ این درس ما پیکره است. این درس ما بدن است، جسم است تا آخر حتی آنجا که آیت الله بشوی یک کالبد است، و روحی ما در این قائلیم. و آن روح اخلاص و صفا و قربت و خدائی بودن و برای خدا انجام دادن است.
ما میان خودمان رسممان این است، در جلساتمان در درسمان در بحثمان هرجا که نشسته ایم می گوییم این آقا این راه را برای الله می پیماید، یعنی این طریق توأم با تقوا است، پس این آقا ارزش دارد و این درس ارزش دارد و این شخص پرارزش است و ما او را به عنوان روحانیت می شناسیم و بر او عظمت قائلیم. حالا می خواهد طلبه باشد، حجه الاسلام باشد، آیت الله باشد، آیت الله العظمی باشد، یا بالاتر.
اما روح این تحصیل در میان ما طلاب علوم دینیه ایمان و اعتقاد و صفا و خلوص است. یعنی اگر بفهمیم یک طلبه ای این درس را که می خواند برای جنبه های غیر الهی می خواند ما او را به کلی ساقط می بینیم و برای او ارزش قائل نیستیم.
این حالا در حوزه ی علمیه است، پیکره، پیکر خدائی هم هست، مثل نماز می ماند. با این حال اگر بفهمیم که این طلبه درس می خواند که در آینده جائی