اینجا خودم، خودم را عرض می کنم، کاری به شما هم ندارم، من می گویم گاهی همین نماز ما هم نفاق است! چرا؟ شما وقتی که در صف جماعت ایستاده اید یا تنها ایستاده اید مشغول نماز هستید، از راه دور وقتی نگاه به شما می کنند می گویند این انسان رابطه با خدا دارد، دارد با خدا حرف می زند گاهی خدا را به نحو غیبت یاد می کند یعنی گویا هنوز به او نرسیده است: اَلحَمدُلِلّهِ رَبِّ العالَمینَ الرَّحمنِ الرَّحیمِ مالِکِ یَومِ الدّین... بعد از یک چند جمله ای به او می رسد وصل حاصل می شود نزدیک می شود شروع به سخن و خطاب می کند، اینک به حضورت آمده ام و عبادتت می کنم، استعانت می جویم، دعا می کنم، بعد سر فرو می برد، سر خم می کند، دیگران می گویند این انسان دارد با خدا سخن می گوید، روحش اینجا نیست و این همان انسان است که پیامبر فرمود: اَلصَّلوه مِعراجُ المُؤمِن...
اما در باطن آقا فکرش در باغ و راغ است، با رفیق است، با اسکناس است، با کوچه است، با کتاب است، با غذا است، با ازدواج است، با طلاق است، با خانه است. کجائی؟ ای منافق تو باطنت غیر از ظاهرت است. این چه نمازی است تو خواندی؟ این همان عمل است که حسین بن علی در عرفات وقتی که می ایستد در مقابل خدا و با او راز و نیاز می کند یکی از جملاتش هم وضع حال من و شما است. اِلهی مَن کانَت مَحاسِنُهُ مَساوی فَکَیفَ لاتَکونُ مَساویه بِمَساوی.
خدا من گاهی عبادتم گناه است پس چگونه گناهم گناه نباشد، این نماز نیست. این یک نمونه نفاق است. نمی گویم کافر شدی اما این نفاق است که دیگران می گویند فلانی با خدا راز

نظر خود را ارسال کنید