و نیاز می کند ولی تو در فلان جا خرما می خوری. این درست نیست. مثالی برای برخی از دوستانم زدم توجه پیدا کنند یک نواری درست کنند که آنچه در دل انسان خلجان پیدا می کند در نوار منعکس می شود. این نوار را بگذارند جلوی شما جلوی من وقتی که الله اکبر می گوئید تا وقتی که السلامُ علیکم می گوئید، یعنی یعنی از آن عالم بالا برگشتی و دوباره انسان ها را دیدی و به آنها سلام می کنی و السلامُ علیکم و رحمهُ الله و برکاته که من از یک عالم دیگر آمدم، این نوار را بیاورند بگذارند که نماز شما را مجسم کند آنوقت می فهمید که از یک طرف صدای الحمدلله رب العالمین الرّحمن الرّحیم، از یک طرف دیگر چه گفتی، نشستی، بلند شدی، حرف می زنی چه می کنی، این نوارها بگوید تا از نماز خودت خجالت بکشی، از عمل خودت خجالت بکشی و دیگر نگوئی من خدا را عبادت می کنم و استغفار از عبادتت بکنی؛
عابدان از گناه توبه کنند عارفان از عبادت استغفار
الهی ما را از چنین نعمت بزرگ محبتت که به دوستان ارزانی داشتی برخوردار کن. اَللّهُمَّ اِنّی اَسئَلُکَ حُبَّکَ وَ حُبَّ مَن یُحِبُّکَ وَ حُبَّ کُلِّ عَمَلِ یوصِلُنی اِلی قُربِک.
خدا محبت خودت و محبت کسانی که دوستشان داری و محبت آن برنامه ها و عمل ها را در ذهن من قرار بده که سه محبت پیدا کنم. این جمله را گاهی من به دوستانم گفته ام و می گویم؛ عاشقی با معشوقه وعده ملاقات داد، عاشق عرض ارادت به معشوقه کرد که من آرزوی لقای تو را دارم، چند دقیقه ای با تو بنشینم و با تو سخن بگویم و روحم پرواز کند. گفت در فلان کوچه در فلان خیابان، در فلان وقت مقابل فلان مغازه که درش بسته است حاضر باش، من آنجا می آیم. عاشق رفت آنجا، رفت جائی بود خلوت و این هم پیاده رفته و خسته