ا گفتیم مطالعه کنند، الان برای موضع گیریمان فکر می کنیم همین مقدار کافی باشد، اگر احتیاج به توضیح بیشتر است بگویید تا توضیح دهم.
[پرسش و پاسخ]
اینجا یک سوال آمده که وقتی می گوییم واقعیت عینی، یعنی اموری عینی و حاضر و درنتیجه شناخته شده، در صورتی که خیلی از امور جهان شناخته نشده است، لذا آیا بهتر نیست [به جای واقعیت] بگوییم حقیقت؟
جواب- ما که نگفتیم همه جهان را شناخته ایم، گفتیم: اجمالاً غیر از انسان و ذهن انسان عینیت دیگری هم وجود دارد. نگفتیم همه آن واقعیت شناخته شده است. بنابراین همین تعبیر خوب و کامل است، اگر بگوییم «حقیقت» دو اصطلاح حقیقت و واقعیت را با هم قاطی کرده ایم در حالی که دو اصطلاحِ متفاوت هستند و ما آن ها را در جزوه شناخت گفته ایم، حال اینجا باز به اجمال می گوییم؛
حقیقت: اصطلاح حقیقت موقعی برای انسان مطرح می شود که حق و باطل برایش مطرح شود، حق و باطل در قلمرو عقل نظری یک معنی دارد و در قلمرو عقل عملی معنایی دیگر. در قلمرو عقل نظری گفته می شود هستی حق است، نیستی باطل است، یا وجود حق است و عدم باطل و باطل در حقیقت وجود ندارد چون عدم است. ناچاریم به این مقدار اکتفا کنیم. فعلاً اشاره می کنیم و می گذریم.
در قلمرو عقل عملی یعنی آنجا که انسان برایش حُسن، قبح، زشتی، زیبایی، نیک و بد، خیر و شر و... مطرح می شود واقعیت هایی خواهد بود که این واقعیت ها هستند اما باطلند، ظلم باطل است، عمل ظالمانه باطل است، عمل عادلانه حق است، به یک انسان محروم کمک کردن تا بپاخیزد و حق خویش را بگیرد، هم واقعیت است و هم حق است. شما واقعاً به او کمک کردید کمکتان هم به جا و خوب بود، و وقتی شما به یک ستمگر متجاوز کمک کنید یک انسان محروم را سرکوب کند واقعاً به او کمک کرده اید ولی عملتان باطل است، یک واقعیت هست اما یک واقعیت باطل. پس واقعیت در رفتار انسان و اعمال و کارهایی که از او سر می زند دو گونه است:
1- حق