می شود یعنی اگر ما در یک میلیارد سال پیش N  جرم داشته ایم به علاوهء یک صورت و چیزی به N اضافه نشده باشد، در طول این یک میلیارد سال بر صورت ها افزوده می شود و ما یک به علاوهءN  صورت (1+N) در طول یک میلیارد سال داریم.
هیچ کس نمی تواند تردید کند که بر شماره و کمیت صورت های پدید آمده در طول زمان دائماً افزوده می شود، پس در کل واقعیت جهان دائماً فزایندگی وجود دارد یا حداقل در بخش صورت ها ما همواره افزایش می بینیم. حال می رویم به سراغ بخش ماده (جرم): در اینجا می گوییم اگر جرم امروز با جرم یک میلیارد سال پیش مساوی است و چیزی از آن کم نشده پس این صورت ها از کجا پیدا شده اند و منشأ پیدایش این صورت ها چیست؟
1- اگر می گویید خود ماده منشأ صورت ها است، از این مطلب معلوم می شود که ماده می تواند بیافزاید بی آنکه چیزی از خودش کم شود لذا این دیگر ماده نیست بلکه خدا است. وقتی شما بخواهید قانون تجربی لاوازیه را تعمیم فلسفی و کلیت جهانی بدهید معنایش این است که هیچ چیز به خودی خود به وجود نمی آید و هیچ چیز از بین نمی رود، به عبارت دیگر معنایش این می‌شود که اگر آن کمیت هستی و جرم عالم ثابت مانده باشد آن وقت این شکل های نو باید مبدائی غیر از ماده داشته باشند. و اگر گفته شود که مبدأش خود ماده است معلوم می شود که ماده از شمول قانون لاوازیه بیرون است دیگر ماده نیست بلکه خدا است، ما یک واقعیت و یک هستی که افاضه می کند و از خودش هم چیزی کم نمی شود را خدا می گوییم.
2- ممکن است در جواب گفته شود جرم امروز مساوی جرم یک میلیارد سال پیش است منهای آن مقدار از جرم که تبدیل به صورت و شکل گشته پس معنایش این است که جهان در حال یک انتروپی و کهولت است زیرا این ماده باید یک روزی به پایان رسد. از طرف دیگر هر چیز که پایان دارد باید آغازی هم داشته باشد.
بنابراین: با قبول اینکه ماده پایان دارد باید قبول کرد که آغاز هم دارد و اگر آغاز دارد، این متکی به خویشتن که نیست پس یک آغازگری هم باید داشته باشد و ما آن مبدأ را خدا می‌گوییم. یک بار دیگر این بحث را با مثالی بیان می کنیم:
ما فرض می کنیم ماده و جرم جهان در یک میلیارد سال پیش 100 باشد و در آن موقع صورت را 1 فرض

نظر خود را ارسال کنید