بسم الله الرحمن الرحیم
درباره خدا یک رابطه آگاهی بخش داشتیم که به کمک اندیشه عقل نظری اعمال می شد و فشرده آن را هفته پیش گفته ایم و آن در همان دلیل و راهنمای نظری دیرین خلاصه می شد که این گردونه را گرداننده ای و این تکیه دهنده را تکیه گاهی است. اندیشه تحلیل گر و عقل نظری یک ره یابی فکری بود و کار مغز بود. اما برای ایجاد رابطه آگاهی بخش میان ما و مبداء هستی و معشوق و معبود ما و آنچه که غایت آمال طالبینش می نامیم راهی نزدیک تر، روشن تر و ایمان افزاتر وجود دارد و آن کار دل است؛ راهی که دل به سوی خدا دارد همان است که عرفا بر آن تکیه دارند و در مقابل فلاسفه و اندیشمندان معمولاً بر راه اندیشه اول تکیه دارند. هر دو راه قابل استفاده است ولی انصافاً این راه دوم (راه حل) برای کسانی که بتوانند آن را بشناسند راهی دل پذیرتر و ایمان افزاتر است.
کانت در نقد عقل نظری و نقد اندیشه تحلیل گر به این نتیجه می رسد که اصولاً برد اندیشه انسان تا مرز فنون ها و پدیده هاست (بهتر است به جای پدیده اَعراض بگویم). برد اندیشه انسان از اعراض فراتر نمی رود یعنی انسان اندیشه جوهرشناس، ذات شناس، گوهرشناس ندارد، از این راه حتماً نمی تواند جوهر را بشناسد چه رسد به خدا. شاید منظور کانت از جوهر به آن معنی دقیق و ظریف چیزی نظیر جوهرالجواهر باشد (گوهر گوهرها) (مذوت الذوات). در زبان فلاسفه خودمان به معنی بخشنده و هستی بخش ذات هاست. بنابراین کانت هم پای استدلالیان را چوبین می داند و معتقد است که با پای استدلالیان نمی توان به خدا رسید. با اینکه نمی خواهم حرف کانت را قبول یا رد کنیم اما این نکته را باید به یاد داشته باشیم که کانت دارای اندیشه ایمان است و از نظر قدرت تحلیل و قدرت دقت، ریزبینی و تمرکز دارای اندیشه ای دوربرد است که نمونه اش به طور انگشت شمار در تاریخ بشری دیده می شود، لااقل کانت می تواند این حرف را بزند که من به این همه تیزبینی و اندیشه دوربرد و قدرت نقد و بررسی نتوانسته ام به جوهر برسم. اظهار عجزی که او می کند راست است، بنابراین این مسئله وجود دارد که اگر اندیشه برای عده ای راه رسیدن به خدا و مبداء هستی است برای کانت و کانتیان و همچنین جلال الدین رومی راه نیست. جلال الدین رومی هم