پاسخ به سوالات:
سوال 1- حالاتی که در اثر ترس و امن و غیره در قلب به وجود می آید بر اثر دستوراتی است که مغز توسط دستگاه عصبی به آن می دهد پس خود قلب خود به خود دچار این تغییرات نمی شود؟
ج- در همین آخر بحث هم عرض کردم که بحث بر سر نقش اعصاب سمپاتیک، پاراسمپاتیک نیست، بحث بر سر جایگاهی است که این تغییرات را احساس می کند و این فراز و نشیب ها را می یابد و آن قلب است. قلب بخشی از معرفت و تعقل و تفقه انسان که مربوط به شناخت خیر و شر است را می تواند از بخشی که مربوط به شناخت نظری است جدا کند زیرا این بخش است که به زندگی انسان جهت و هدف می دهد.
سوال 2- با توجه به مطلع کلام شما، آیا امکان دارد که بتوان به وسیله عقل نظری به خدا رسید؟
ج- صریحاً می گوییم بله. عرض کردم که انسان حتماً از راه عقل نظری هم به خدا می رسد و در این تردیدی نداریم و پای استدلال را هم زیاد چوبین نمی دانیم.
سوال 3- شما فرمودید از راه دل و عقل، دل و عقل عملی خطرِ راه کمتر است ولی متاسفانه نمونه‌های فراوانی در تاریخ داریم که بسیاری در این راه برای خویش باتلاقی آفریدند و آن چنان غرق شدند که راه پس و پیش نداشته اند؛ نمونه اش عرفای افراطی از بسطامی گرفته تا حلاج و دیگران. برخلاف، عقل نظری در لفظ هایش انسان را به باتلاق نمی کشاند.
ج- باید این تذکر را بدهم که یک مطالعه ای هم روی عقلا داشته باشید آنجا (یعنی در عقل نظری) باتلاق نیست، چون باز باتلاق هم مال دیوانه هاست آنجا سنگلاخ است، دوز و کلک است، چند چهرگی و نفاق و تزویر است آن طور نیست که بگوییم آنجا سالم تر است، به نظر می آید که عقل نظری سالم تر باشد در حالی که چنین نیست. آنجا هم باتلاق دارد اما پیدا نیست. خودشان می فهمند که در باتلاق خودپرستی ها و هوی پرستی ها و جاه طلبی ها غرقند اما ظاهرشان این را نشان نمی دهد. عاشق ها زشت و زیبایشان زودتر علنی می شود. البته عاشق نماها را نمی گویم. خلاصه، اگر بخواهید که در این راه نورانیت و ذوالانوارها را بشناسید باید با همین چراغ راه حرکت کنیم، همان معیارهای تقوایی را ملاک قراردهیم و انسان های خدایی را باید با عقل دوربردشان و با تقوی و اندیشه

نظر خود را ارسال کنید