خودش مایل نیست سپاه را به بیرون مدینه ببرد. عده‌ای از مردم مسلمان که خدا آنان را به افتخار شهادت در همین جنگ احد و در جنگ‌های آینده نائل آورد می‌گویند: نه، باید برویم بیرون شهر. وقتی‌که پیغمبر می‌بیند اکثریت چنین است می رود توی خانه و لباس رزم می‌پوشد و می‌آید بیرون. مجاهدان در غیاب پیامبر با خودشان می‌گویند کار بدی کردیم و پشیمان می‌شوند و می‌گویند پیامبر را به کاری که مایل نبود مجبور کردیم و این حق ما نبود. وقتی پیامبر از خانه‌اش بیرون می آید می گویند: "ای پیامبر ما تو را بکاری که مایل نبودیم مجبور کردیم و چنین حقی نداشتیم".
اگر پیغمبر رأیش استثنایی باشد همان ابتدا رأی اکثریت را نمی‌پذیرد و اگر پذیرفت بعد هم که تغییر رای دادند می گوید: حالا رأی من این است که در مدینه بمانیم و جنگ خندق کنیم اما پیامبر چنین نمی‌کند بلکه می‌گوید: حالا که لباس رزم پوشیدم تا بجنگم این لباس را تا جنگ نکنم بیرون نخواهم آورد. چرا رای اکثریت را می‌پذیرد با اینکه مخالف رأی شخصی او است؟ به این سبب که هر یک از افراد همه یک جان، افراد جامعه، مجاهدین، یک جان و یک خون و یک سر دارند و باید همه به تساوی یک رای داشته باشند و نه بیش و نه کم. وقتی هم از مدینه با سپاه یک‌هزار نفره اش بیرون می رود عده‌ای که در حدود سیصد نفرند- یک‌سوم سپاه- از او جدا می‌شود و می‌گویند چون رأی ما این بود که در مدینه بمانیم و به این رای عمل نشد در جنگ شرکت نمی‌کنیم.
این حادثه می‌رساند که پیامبر در عمل به رأی اکثریت تا چه حد ایستادگی داشته است. هدایت و سعادت تحمیلی نیست، چیزی نیست که به وسیله استاد و رهبر و پیامبر و امام تحمیل بشود یا ساخته شود. کاریست دوجانبه، توده‌های مردم باید رشد کنند، توده‌های مردم باید اراده و تصمیمی بگیرند که رهبر برحق و شایسته خدا اتخاذ می‌کند. باید پا به پای توده‌ها راه آمد.
 امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام رای اکثریت را می‌پذیرد و به کار می‌بندد. مثلاً در جنگ صفین ناچار می‌شود رای اکثریت را عمل کند بعد تجربه نشان می‌دهد که رأی اکثریت اشتباه بوده است. امام اکثریت را هیچ ملامت نمی‌کند. چنین سرنوشت که با آن رأی پیش آمد اگر مال امام است مال همان توده‌ها هم هست. این توده ها باید اشتباه

نظر خود را ارسال کنید