باید بیاید و نیامده است. این "عمومی" که در ایران هست "عمومی" نیست که در آلمان یا فرانسه و چین و آمریکا هست. این عموم نسلها و قرنهاست که معتقد به مکتب مدون است، مکتبی که ملتهای دنیا از آن محرومند و بر اثر این حرمان در سرگردانی و بدبختیند، رای این عموم بر هر چیز تعلق نمیگیرد بلکه در چارچوبه مکتب قرآن است، تصمیم میگیرد و مشورت میکند و در این مشورت اصول اسلامی و احکام را ملاک قرار می دهد، تصمیمگیریش خودسرانه نیست، شرطش اینست که با قرآن و سنت مطابقت داشته باشد.
مردم وقتی کسی را هم بهعنوان حکومتکننده انتخاب میکنند با رعایت ضوابط و شرایطی انتخاب میکنند. و نه چنانکه در آمریکاست و نه چنانکه در آلمان و فرانسه است. باید کسانی را که دارای شرایط و صفات خاصی هستند انتخاب کنند. کاندیداها و نامزدهای تصدی امور باید دارای یک شایستگی باشند. آن وقت اگر مردم از بین آن افراد کسانی را انتخاب کردند آراءشان و انتخابشان درست و قابلاجرا خواهد بود. اما اگر غیر از اینها را انتخاب کردند این رای آنان درست نیست.
این است که برای رهبری عالیه جامعه باید کسانی که شخصیتهای برجسته و خادم و مؤمن به خدا و قرآن را میشناسند آنان را به مردم معرفی کنند و با این معرفی کمک به تودههای مردم کنند و به صلاح اتخاذ تصمیم و اخذ رأی مردم. اینست که خداوند برای جانشینی پیغمبر و برای رهبری مردم مسلمان مداخله کرد و علیبنابیطالب را به تودههای مردم معرفی کرد درعینحال این حق را هم به تودههای مردم داد که با وی بیعت کنند این حق مردم است که با رهبرشان بیعت کنند. ولی اکثریت مردم با علیبنابیطالب بیعت نکردند. چرا چنین اتفاق افتاد؟
برای اینکه معدل اخلاقی، فکری، روحی امت اسلام پس از پیامبر (ص) مساوی با شخصیت مولای متقیان نبود. معدلش -جمع خوب و بدش- عبارت بود از شخصیت ابوبکر. این است که برای ریاست جمهوری اگر قرار نیست با مجلس شورای ملی باشد و باید به رأی عامه مردم باشد لازم است شرایطی قرار بدهند و قبلاً شورایی از فقها و صاحبنظران باشد که اشخاصی را که واجد این شرایط و صلاحیت هستند معرفی بکنند تا مردم از آن میان یکی را اختیار کنند.