بدهیم تا خودمان را به مقام امامت برسانیم. تا وقتی که مقام امامت را پیدا نکرده‌ایم و روحیه و اخلاق مایه این امامت سیاسی را پیدا نکرده‌ایم این خطر و این آمادگی اجتماعی هست که باز یک دیکتاتوری دیگر بر ما حاکم شود و یک طاغوت دیگر و یک استعمار دیگر بیاید و یک بیگانه دیگر مسلط شود، برای این‌که بتوانیم بقایای روحیه و تفکر و اخلاق طاغوتی را بزداییم لازم است آن‌ها را بشناسیم. تا نشناسیم به بیماری می‌مانیم که بیمار است و خودش نمی‌داند. دیکتاتوری تا زمینه روحی و اخلاقی ما آماده نباشد باز نمی‌گردد و برقرار نمی‌شود و بالعکس بیماری‌ها همین گونه اند.
واکسیناسیون برای این است که مقاومت بدن را افزایش دهند حالت هوشیاری و بیداری و عملیات تطابقی را در جسم انسان برانگیزند. انقلاباتی که در دنیا شده است همین تجربیات را به ما یاد می دهد. عبدالناصر وقتی که از طریق کودتا توانست سلطه استبداد همکار بیگانه را براندازد خواست حکومت را به توده‌های مردم بسپارد اما خودش پس از مطالعه دید که مردم آمادگی این را ندارند که زمام امور را به دست گیرند. ناراحت می‌شود و رنج می‌برد و علتش را در کتاب خود به نام "فلسفه انقلاب" تشریح می‌نماید. می‌گوید:
 ملت مصر قرن‌ها زیر سلطه یک سلسله از حکام به سر برده است که از خارج کشور آمده‌اند؛ دچار حکومت عثمانی‌ها شده‌است که به مردم اجازه نمی‌دادند در حکومت دخالت کنند، خودشان به نیابت از مردم فکر سیاسی می‌کردند و مشورت و تصمیم بعد هم عمل می‌کردند. به مردم کار حکومت و اداره و مشورت و تبادل نظر و شرکت در ساختمان آینده جامعه را یاد ندادند، بعد از آن‌ها انگلیس ها آمدند. این بود که مردم دور ماندند از تجربه اداره خویشتن و مدت‌ها کار لازم است که تا بتوانند رشد و احساس مسئولیت پیدا کنند و این احساس در آنان قوت بگیرد تا همه بتوانند رهبر و حاکم شوند.
 می‌بینیم عبدالناصر و یارانش با اینکه در میان مردم و برای رشد آنان زیاد زحمت کشیدند اما این زمینه اجتماعی هنوز چنان عقب مانده است که موجودی مثل سادات و دار و دسته اش می‌تواند در آن کشور چنین خیانت هایی را انجام دهد و با سکوت اکثریت هم روبرو می شود. شک نیست که اگر مقاومت مردم مصر درجه ای عالی می‌داشت حکومت سادات دوام نمی‌آورد.

نظر خود را ارسال کنید