اخلاقش را درست کرده باشد و این بحث بحث رابطه اخلاق و رفتار با عقیده باید مفصلاً انجام گیرد، اینست که خداوند در ابتدای قرآن میفرماید: "این قرآن هدایت است برای متقین" انسان باید متقی و پرهیزکار و خداترس باشد و از آخرت و کیفر کار خودش بترسد تا بعد آمادگی پیدا کند که قرآن پذیرد و به هدایت او راه بجوید. اینکه میبینیم ماتریالیستها و کمونیستها و افراد بی راه و بیمار زیر بار اسلام نمیروند به این علت است که زمینه اخلاقیشان خراب است.
ما باید اخلاق، ذهنیات و روحیه خودمان را دگرگون کنیم از آن روحیه و از آن تفکری که در رژیم طاغوت و شاهنشاهی داشتیم بیرون بیاییم چرا؟ برای اینکه روحیه و اخلاق در کل جامعه ایران صالح نبوده است چون اگر صالح بود آن رژیم دوام نمیآورد. هر رژیم سیاسی به وسیله یک پایگاه اخلاقی، فکری، نفسانی تحکیم میشود و این در فلسفه سیاسی ثابت است که اگر دولتها با زور هم روی کار بیایند برای باقی ماندنشان مجبورند اخلاق و تفکر و روحیات مردم را متناسب خودشان کنند. اگر در این کار موفق شوند حکومتشان دوام پیدا میکند. شاه که کاخ جوانان و مراکز فرهنگی و فساد را درست میکرد هم برای این بود که پایگاه اخلاقی و فکری و نفسانی را درست کند حتی استعمار همینطور عمل میکند.
اگر پذیرش استعمار در بین ملتی نباشد استعمارگر نمیتواند در آنجا حاکم شود. استعمار پدیدهای است دو طرفه: استعمارپذیری و استعمارگری. هر وقت یکی از این دو طرف حذف بشود توازن به هم میخورد و این پدیده از بین میرود این است که اسلام میکوشد ستمگرها را از ستمگری دور نگه دارند و در همان حال میکوشد این زمینه و روحیه را در انسانها به وجود بیاورد که ستم را نپذیرند. میفرماید اگر این مقاومت در انسانها باشد که برده نشوند بردهگر و بردهدار موفق نمیشوند، اینهمه استعمارگر موفق نمیشود.
وقتی توده مردم آگاه شدند پیشاهنگان مبارز و مجاهدان راستین مقاومت کردند با استعمار و تودههای مردم را به مبارزه کشاندند و رژیم طاغوتی را سرنگون کردند خواه آثار و بقایای تفکر و اخلاق طاغوتی را در خود دارند و حمل میکنند. حالا که سلطه سیاسی استبداد را در ایران برانداختیم باید آن روحیه را هم از بین ببریم، باید یک کار فرهنگی و تربیتی طولانی انجام