«فی میادینِ الّسابِقینَ» کیست؟ «یا رَبِّ یا رَبِّ یا رَبِّ قَوّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی وَ اشدُد عَلیَ العَزیمَةِ جَوانِحی وَ هَب لِیَ الجِدَّ فی خَشیتِکَ وَ الَّدوامَ فِی الاِتِصالِ بِخِدمَتِکَ حَتیّ اَسرَحَ اِلَیکَ فی مَیادینِ السّابِقینَ وَ اِسرِعَ اِلَیکَ فی البارزینَ وَ اَشتاقَ اِلی قُربِکَ فِی المُشتاقینَ »
(پاورقی: ای خدا، اعضایم را برای خدمت خود نیرومند ساز و در این عزیمت که به سوی تو دارم استخوانم را سخت کن و در خوف از خود مرا جدی و ساعی گردان.
خدایا: آن چنان مرا در خدمت خود سرگرم دار که در میدان های سبقت جویندگان آزادانه جولان کنم و در زمره پیشی گیرندگان به سوی تو بشتابم و با اشتیاقی هرچه تمام تر به جانب تو جوار قرب تو روی آورم.)
«اَسرَحَ اِلَیکَ فی مَیادینِ الّسابِقینَ» میدانی کیست؟ خدا، این جهان میدانی است که بزرگان و علما و متقین و انسان های به سوی تو در اینجا مسابقه گذاشته اند، او رفت شهید شد و من عقب ماندم، کجایی؟ اَسرَحَ اِلَیکَ فی مَیادینِ السّابقینَ وَ اُسرِعَ اِلَیکَ فِی البارِزینَ.
قرآن می گوید:
«بَل یُریدُ الاِنسانَ لِیَفجُرَ اَمامَهُ» (پاورقی: قیامت، آیه 5، بلکه انسان می خواهد که باز نماید پیش رویش را.)
این انسان را می بینی همه اش تو فکر است، این وقتی که دارد جلو می رود می خواهد همه عمرش را در خوش گذرانی مصرف کند. در مثال ها می گویند، عاشقی از معشوقه خود درخواست کرد چند دقیقه ای به حضورت برسم، خواهش می کنم چند دقیقه جمالت را ببینم، با تو صحبت کنم. گفت در فلان شب، در فلان خیابان، جلو فلان مغازه، در ساعت فلان حاضر باش، ده دقیقه با تو سخن بگویم.
با کمال شوق رفت آنجا ایستاد، معشوق نیم ساعت دیر آمد، آقای عاشق خوابش برد (معشوقه عمدا دیر آمد). آمد و یک مقداری نخودچی، کشمش، گردو و پسته توی دامن این عاشق ریخت و رفت. عاشق بعد از مدتی بیدار شد دید در دامنش نخودچی و چیزهایی است. ناراحت شد، بعد