اشکال اول این که اگر بنا شود این فضائل و رذائل بی اختیار در انسان به ودیعت گذاشته شده و این صفت های رذیله مثلا بی اختیار انسان در او نهاده شده. پس افعالی که از این منبع رذایل سرچشمه می گیرد نیز غیر اختیاری خواهد بود. یعنی گناهانی که از منشأ رذائل اخلاق سرچشمه گرفته است هم چنان که خود آن رذائل اخلاق، غیر اختیاری است، آثار و لوازم و ترشحات آن هم افعال غیر اختیاری خواهد بود.
بنابراین عذاب کردن برای اعمال غیر اختیاری زشت، غلط است. زیرا این اعمال زشت منشأش آن صفاتی است که غیر اختیاری است و همچنین اگر آن فضائل اخلاق سبب بشود که انسان کارهای نیک انجام بدهد برای کارهای نیکی که معلول صفات حسنه است از صفات حسنه و فواضل و فضایل سرچشمه گرفته، کارهای نیک انسانی هم قابل مدح و تقدیر و تشکر نیست زیرا که آن هم غیر اختیاری است. پس در علم اخلاق که این معنا را می گوید صفات انسانی غیر اختیاری است چگونه می تواند صفت غیر اختیاری باشد و کارهایی که از آن صفات سرچشمه می گیرد مستلزم ثواب و مستحق عقاب شود؟
این اشکالی است که در ذهن انسان خلجان دارد و بسا می شود که انسان این معنا را درک می کند که این صفت در من از طفولیت موجود است از پدر و مادر به وسیله آن ژن ها و کروموزمها که به اصطلاح حامل وراثت اخلاقی هستند در نهاد این انسان است. بنابراین صفات غیر اختیاری است. چگونه بر این اعمال انسان باید کتک بخورد و جهنم برود. پس از ان که انسان درست دقت کند این اشکال منجر به عقیده جبری می شود و این بحث را در ابحاث زیادی از اصول و علم اخلاق بیان کرده اند. جواب مسئله قابل این است که طولانی باشد چنان چه بیان مسئله نیز قابل این بود که طولانی شود. فعلا با یک جمله مختصری شاید بتوانیم این اشکال را حل کنیم، و آن جواب این است:
این صفاتی که در انسان هست اقتضای کارهای زشت را دارد. قبول

نظر خود را ارسال کنید