برگشت معشوقه را پیدا کرد، به او گفت چرا نیامدی، گفت آمدم ولی تو برای این که نیم ساعت دیر کردم خوابیدی، معلوم می شود عشق به من نداری. حال تو برو مدتی نخودچی بخور و گردو بشکن تو برو مدتی پسته بخور و مشغول خودت باش تا قدر معشوقه را بفهمی و تا صبح مثل علی بن ابی طالب گریه کنی.
ای وای بر من که مشغول هوی نفس شدم، چقدر قشنگ و لطیف می گوید:
«اِلی کَم کَالبَهائِم اَنتَ هائِم» تا کی مثل حیوانات سرگردانی و هدفت را تعقیب نمی کنی؟ «وَ فِی الوَقتِ الغَنائِم اَنتَ نائم» دیگران غنیمت ها را بردند، شهید اول است، محمد بن مکی قربان وجودت ای شهید، به جرم این که این انسان فهمیده است و تشیع علوی دارد، برهان الدین مالکی، حکم قتلش را می خواست صادر کند از جا بلند شد، وضو گرفت، دو رکعت نماز خواند و روی کاغذ نوشت:
«حَکمَتُ بِانَّ دَمَهُ حَبرً» حکم کردم که باید خون این مرد را بریزند، وضو گرفت که وضو را بکشد، نماز خواند که نماز را بکشد، و ویران کند «حَکَمتَ بِقَتلِه» دستور داد سرش را بریدند. بعد مدتی به دارش آویختند و سپس بدن شریف او را سوزاندند شد شهید اول. این شهید است شهید یک معنایش حاضر است. در دل شما حاضر است، چقدر استفاده از متن لمعه کردید و چقدر استفاده از شرح لمعه. این نتایج آن شهادت است و آن استقامت در راه پروردگار. (پاورقی: لمعه کتابی است در فقه که شهید اول نوشته است.)
می گویند شب ها می نشست و می نوشت، سابقا قلم و دوات بود یک دفعه قلم را به دوات می زد بر می داشت می نوشت تا آخر صفحه و کتاب متین خود را می نوشت. از این جور کارها، وقتی که خواجه نصیر الدین شبها نمی خوابد، از نصف شب گذشته، همه در خوابند و او مشغول مطالعه است می نشیند و مطالعه میکند، گاهی سر بر می دارد و می گوید اَینَ لِلمُلُوکِ وَ اَبناء المُلوُک من هذِهِ الذَّه (پاورقی: کجاست برای پادشاهان و فرزندانشان و چه خبر دارند از لذتی که من می برم.)
 کجا هستند آن ها، این

نظر خود را ارسال کنید