مختلط ها، (مثل سوقمونی ها که می گویند هفتاد جزء دارد و هر یکی یک اقتضاء) نَبتَلیهِ، به انسان نیروی عقل دادیم که او را امتحان کنیم، اگر حساب کنیم یک انسان تدبیر ندارد، نیروی عقل ندارد، مدیر داخلی ندارد فقط صفت هاست همین جور اقتضاء می کند که اعمال خارجی ایجاد شود این مثل این می ماند که مثال زدیم، در یک خانه منبع ها پر است و شیرها باز، صاحبخانه هم نیست اگر این جوری است؟ اگر انصافمان اجازه می دهد ما انسان را این جور معنا کنیم؟ پس انسان را نشناختیم.
مدیر داخلی داری، کنترل کننده تمام این صفت ها و اقتضائات را داری و لذا در آنجا در علم اصول می گویید این ها اقتضائات است نه علیت تامه. زیرا که ایجاد مانع به دست عقل و مدبر است پس ما صفت هایی داریم و صفت های گوناگون در وجود ما "مِن غَیرِ اختیار است" و همه آن ها هم اقتضاء دارد اما اعمال ما اعمال غیر اختیاری نیست.
 نتیجه چه گرفتیم، صفات غیر اختیاری و غیر ارادی و مَوهوبُ مِن عِندِالله، "بلا اختیار" اما آثار آن صفات، از حسد اگر چنانچه قتلی صادر شد آن قتل جرم است زیرا که مدیر و مدبر می توانست نگذارد این اقتضا در مقتضی اثر کند، این علت در معلول موثر شود. مطلب خیلی روشن است؛ اگر انسان را حساب می کنید مثل خانه ایست که صاحب نداشته باشد بنابراین، این صفات همه اش افعال را می‌ریزد بیرون و خدا هم نمی تواند بگوید چرا این کار را کردی، می گوید خدایا منبع ها را پر کردی و شیرها را باز گذاشتی کسی هم توی خانه نبود همه مایع ها ریختند بیرون این جوری است؟ ابدا. پس این اشکال کاملا حل است و امر غیر اختیاری در این جا نیست.
مجازات بر افعال است بر آن مدیر و مدبر، او کتک می خورد که چرا این افعال را ایجاد کردی، روح انسانی به واسطه آن صفت عقلش کتک می خورد که چرا این فعل را ایجاد کردی؟ چرا شیر

نظر خود را ارسال کنید