را باز گذاشتی، چرا جلوگیری نکردی؟
اگر در انسان صفتی باشد که سبب بشود فعل بدون اراده صادر بشود این گناه هم نیست و لذا ببینید فتوای فقها را:
لَو عَرَضَ لَهُ غَضَبً سالِبٌ لِاِرادَتِه وَاختِیارِه فَهوَ غَیرُ مُحَرَّمٍ
آن چنان غضبناک شد که دیگر عقلش پرید، زد و شکست و کشت بعد یک مرتبه عقلش آمد سر جایش، من بودم زدم؟ من بودم کشتم؟ این زدن گناه نیست، این کشتن گناه نیست زیرا که این اراده نداشت، مدیر خارج شد، مدیر خانه تا حالت غضب را دید فرار کرد.
مسئله خیلی روشن است، گمان نمی کنم اشکال داشته باشید. اشکال دوم در این است، اگر چنان چه ما می گوییم خدا صفات زیادی در روح ما به ودیعت گذاشته، صفات حسنه و صفات رذیله مستشکلی به ما چنین می گوید که تمام این صفات را خدا در من قرار داده.
 این صفات با هم متضاد است. همه این صفات حسنه را در وجود من ایجاد کرده. همه این صفات رذیله را در من ایجاد کرده، بنابراین من منبع صفاتم، من معجونم. من منبع تضادم یعنی هم جبونم و هم شجاع و متهور. هم بخیلم و هم سخی هم قسی القلب هستم و هم عاطفی، پر از مهر و عطوفت، این طور است، اگر این جور باشد خدا این صفات را در ما به ودیعه گذاشته و انسان منبع صفات است، چگونه می شود یک انسانی منبع صفات باشد، صفات حسنه و رذیله در او جمع شده باشد؟
 به مقتضای بیانی که کردیم و به مقتضای ادله و آیاتی که می توانیم استفاده کنیم انسان منبع این صفات است، پس منبع تضاد است فَهُوَ جَبُونُ وَ شَجاعُ، فَهُوَ سِخی وَ بَخیلً این طور است؟ فَهُوَ مُتَکَبِّرٌ وَ مُتَواضِعٌ. این طور است قضیه؟ این هم یک اشکال است. جوابی از این اشکال به نحو اجمال می گوییم.

نظر خود را ارسال کنید