گفتند فلانی می خواهیم مشابه آن کارها را شروع کنیم. گفتم آیا آن ها نیرویشان کافی است؟ گفتند: نه گفتم چرا نمی روید با آن ها کار کنید؟ شروع کردند به عیب جویی کردن از آن ها به این جمله ای که عرض می کنم خوب دقت کنید، خوب که عیب هایشان را شمردند و من نوشتم، گفتم تعدادی از این عیب ها را باید تلاش کنید تا برطرف شود اما بقیه این ها عیب نیست اگر پوستش را بکنید، معنایش این است که همین کار را اگر شما می کردید کار خیلی خوبی بود ولی همین کار را چون آن ها می کنند کار کم ارزشی است. اگر انسان دید کار معینی را اگر آن آقا بکند کار بی ارزشی است اگر بنده بکنم کار خیلی مهمی است معلوم است که این فرد به جای حق پرست بودن، خود پرست است. لذا همان موقع ما یک اصل پیدا کردیم، گفتیم اصل در انسان خداپرست این است که ترازویش و سنگ ترازویش برای وزن کردن خودش و اعمال خودش و دیگران و اعمال آن ها یکی باشد. با همان ترازویی که خوبی های دیگران را می سنجد خوبی های خودش را بسنجد. با همان ترازو که عیب های دیگران را می سنجد عیب های خودش را بسنجد اگر ترازو و مترش فرق کرد این شخص متری دارد که وقتی آن طرف می رود یک میلی متر را 50 میلی متر نشان می دهد، وقتی این طرف می آید یک میلی متر را یک میکرومتر نشان می دهد، آیا این ترازو درست است یا خراب است؟ این ترازو خراب است، در حقیقت صاحب ترازو خراب است ما چه در کار فردی و چه در کار تشکیلاتیاین را به عنوان یک اصل عالی اخلاق و معیار می شناسیم و رویش تکیه داریم و تشکل را با این شرط الهی و خدایی می دانیم. هر حزبی، تشکیلاتی، سازمانی اگر این شرط را داشته باشد اصول و نظام ارزشی آن اسلامی باشد از دید ما حزب الله است و اگر این شرط را نداشته باشد به همان اندازه که ندارد حزب الشیطان است. اسمش هرچه می خواهد باشد، رهبرانش هر که می خواهند باشند، اعضایش هر که می خواهند باشند