، یعنی خود نطفه هم زنده است؛ اصلاً اگر نطفه و اسپرم ها بمیرند چیزی از آن بوجود نمی آید. بنابراین جنین در این مراحل تکاملی رحم جاندار و زنده است. تا اینجا یک جسم جاندار است. بعد از این می گوید ثُمَّ اَنشَأنا در تبدیل های قبل خَلَقناهُ گفت اما اینجا اَنشَأنا می گوید، این نکته ای است که در فرضیه پیدایش روح در فلسفه ملاصدرا هم نباید نادیده گرفته شود. در آنجا می گوید ما نطفه را به علقه تبدیل کردیم چون «خلق» به معنای تغییر دادن به کار می رود (البته معنی ایجاد کردن هم می دهد اما معنی اصلی آن همان تغییر دادن است) اما بعد می گوید ثُمَّ اَنشَأناهُ خَلقاً آخَر یعنی در او یک دگرگونی نو بوجود آوردیم، «انشاء» به معنی نو آفرین است در عین حال که خلقی است و یک مرحله جدید هم هست اما با یک اقدام به کلی تازه هم همراه است و آن نَفَختُ فیه مِن روحی است. این مرحله حسابش از حساب تغییرات قبلی جدا است و در پی یک چنین مرحله ای است که می گوید فتبارک الله احسن الخالقین (پربرکت و جاوید باد خدا که از همه آفرینندگان نیکوتر است).
نقطه اوج اینجاست و در پی این نقطه اوج است که «احسن الخالقین» مطرح می شود همانجا است که می گوید:
«فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ» به فرشتگان می گوید وقتی او را پرداختم و از روح خود در او دمیدم آن وقت آن موجود برتری می شود که شما فرشتگان باید در برابر او سجده کنید. همین امر است که او را به قله آفرینش می برد و این چیزی سوای جان در همه جانداران است. انشأناه خلقا آخر آفرینش دیگر است که پیش روی او راهی مخصوص و ممتاز به بینهایت می گشاید. بر همین دلیل است که در مسیحیت از انسان ها به عنوان فرزندان خدا یاد میکنند؛ البته این تعبیرِ موهوم و ناشایستی است ولی صحیح آن این