کسانی که عشق به اهداف انسانی دارند مثلاً عاشق تحقیقات علمی هستند اگر بیمار شدند و توان تحقیقات علمی را از دست دادند و روی تخت بیمارستان افتادند و حافظه آن ها معلوماتش را از دست داد آن وقت به چه چیزعشق می ورزند؟ پیرمردی نزدیک به 90 سال را دیدم که سال ها بستری بود؛ از نظر معلومات، متوسط اما از نظر روحانیات پیشرفته، حافظه اش هم آن قدر یاری نمیکرد و در آن اواخر فقط بچه هایی را که از نزدیکانشان بودند می شناخت اما همواره یاد خدا را زمزمه می کرد و تا آخرین لحظه ای که او را دیدم شاداب بود. همان اوقات آخر هم برایش معنی داشت و آن را مرحله و برهه ای از زندگیش می دانست؛ یا الله می گفت و یا الله برایش معنی داشت.
همین جا این مطلب را به عنوان پیشنهاد مطرح می کنم که جمهوری اسلامی ما به یاری خدا و با استفاده از علم تجربی و روانشناسی به سراغ این تجربه برود که ببیند در آن مرحله از فرتوتی و پیری که اندام ها درست کار نمی کنند و سلول ها رو به مرگ است و حافظه اندیشه کار نمی کند آیا قلب و عاطفه و عشق هم کارش گم شده، همان طور است که بوده یا احیاناً زیادتر شده؟ تجربه فراوانی در این زمینه هست ولی در عین حال ما دعوت می کنیم که یک تجربه سیستماتیک سازمان یافته علمی هم بر روی این کار کند تا ابهامات و شایدها از بین برود. تا این لحظه برداشتی که ما از نمونه های عاشقان معنوی داریم این است که انسان های با ایمان معمولاً در آخرین لحظات حیات هم زیر لب یا الله را زمزمه می کنند.
ما معتقدیم این رابطه بُعد دومی از انسان است و آن توانایی بر شناخت خیر و شر و زیبا و زشت است. لذا می بینیم این مرحله را آدم پس از تکمیل آفرینش و زندگی در باغ فردوس (پارادیس) متوجه می شود. آنجا که مرتکب یک