حرکت و جنبش و تلاش درآید. فرق اسلام با اگزیستانسیالیسم مادی در همین است البته جناح مومن به خدای اگزیستانسیالیسم مطلبی کم و بیش شبه عرفانی دارد.
هدایت الهی:
«با این حال خدای مهربان وسیله ای را که وی بتواند بر سر این دو راهی دائمی راه رشد و کمال را بشناسد و برگزیند به وی سپرده است، هدایت الهی چراغی است که او را از تاریکی اشتباه و حیرت بیرون می آورد.» (این ها کلماتی هستند که ناظر بر همین مکاتب می باشند.)
اشتباه و حیرت= ضلال و ضالین شدن، اهدنا صراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم ولا الضالین. این هدایت انسان را از گمشده ها و ضالین جدا می کند و به سوی مهتدین و راه یافتگان و در زمره آنان قرار می دهد.
از تاریکی و اشتباه بیرون می آورد و زمینه را برای بهره گیری از خصلت های ذاتی انسان در خط تکامل فراهم می سازد این هدایت هم از درون انسان و هم از برون به وسیله پیامبران تامین می گردد و آدمی را در گزینش راه حق کمک می کند.
هدایت درونی انسان به وسیله شناخت فطری او از خیر و شر و قدرت خداداد او بر تشخیص حسن و قبح مایه می گیرد «وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا، فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا». به او قدرت داده که خیر و شر را بشناسد و لذا دائما می گوید "افلا تعقلون" عقل عملی و خیر و شر شناس را به کار انداز. همین دریافت فطری و وجدان سالم و طبیعی انسان دستگیر و راهنمای او می گردد و وی را از سقوط و زشتی ها باز می دارد.
ولی در ما یک زمینه دیگر هم هست که قابل توجه می باشد و آن حق پرستی و میل انسان به حق است. در درون انسان زمینه برای نفوذ شیطان هم هست اما میل به حق به صورت یک میل غالب و قاهر می تواند انسان را بر نفس عماره اش مسلط کند.
اما زمینه اصلی هدایت در انسان از این نظر عمیق تر است. در سرشت آدمی چیزی است که او را به سوی حق روانه می سازد؛ "حق جویی" محرک اصلی انسان در نیل به آرمان های شریف انسانی و کشف رازهای جهان و افزایش