یعنی طبیعت، (آن پایین ترین حد) بچه شیرخوار همه جنب و جوشش برای این است که شیری به دست آورد ولی حال باید حرکت آغاز کند از این "اسفل السافلین" بالاتر آید و خودش را نجات دهد. در آیه دقت کنید: می گوید ما انسان ها را به اسفل سافلین بردیم مگر آن ها که ایمان آوردند و کار خوب کردند یعنی از آنجا باید خودش حرکت کند. حرکت رشدیاب کار خود انسان است. الذین آمنوا و عملوا لصالحات همین ها هستند که از اسفل سافلین نجات می یابند. لهم اجر غیر ممنون به آن ها پاداشی بی منت داده می شود و این پاداش هم در این دنیا است و هم در آن دنیا. پس آگاه باش و دین و پاداش را باور داشته باش، فما یکذّبک بعد بالدّین. دیگر چه چیزی هست که تو را از باور کردن روز جزا باز دارد. الیس الله باحکم الحاکمین. مگر خدا از هر قاضی قاضی تر نیست؟ اگر انسان بخواهد به آن اوج و فلاح برسد از اسفل سافلین نجات پیدا می کند. او باید آگاهی و گزینش خود را اعمال کند و از طغیان هر یک از این ها جلوگیری کند.
فرق انسان با همه موجودات دیگر همین است که در میدان وسیعی رهایش کرده اند و گفته اند خودت را بساز و در این خودسازی هم می تواند "اصحاب الیمین" باشد هم "اصحاب الشمال". مثلاً کودک در قرارگاه خودش حیوان بی آزاری است ولی وقتی که سنش بالا می رود به یک حیوان ددمنش تبدیل می شود؛ از خوک، خوک تر و حریص تر و از پلنگ، درنده تر و می تواند انسانی باشد از فرشته برتر.
بار دیگر از ملک پرّان شوم                             آنکه اندر وهم ناید آن شوم
به راستی مسجود ملائکه شود آن چنانکه فرشتگان در برابرش سجده کنند از طرف دیگر می‎تواند در آن افت و سقوط انسانیت برود. «لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ». (اعراف، آیه 178)
اصلاً دیگر ابزارهای آگاهی به او آگاهی های مفید نمی دهند، دل دارد اما دلش به او خبرهای نورانی نمی دهد، تفقه به این دل ندارد. دل دارد احساس دارد اما دل و احساسش

نظر خود را ارسال کنید