بر هواهای نفس و خویشتن داری عواملی سازنده هستند و بدون آن ها خطری هستند که سعادت فرد و جامعه را تهدید می کند.
[غرایز اصلی انسان]
در انسان کشش ها و تمایلاتی را مشاهده می کنیم که ریشه در ذات و طبیعت او دارند و بخشی از ساخت اصلی او را تشکیل می دهند. حتی انسانی هم که در راه خدا فداکاری می کند آدم خویشتن دوستی است زیرا او عاشق یک کمال برتر است و در راه رسیدن خودش به آن کمال برتر فداکاری و جانبازی می کند و این خویشتن دوستی عالیست. اگر همین خویشتن دوستی آدمی را برانگیخت تا انسان دیگری را به ناحق بکشد منشأ سقوط است. اگر کسی شما را مورد حمله قرار دهد و هفت تیری جلوی شما بگیرد و بگوید دیگری را بکش و الا تو را می کشم، آیا در این موقع می توانید او را بکشید تا جان خود را حفظ کنید؟ نه در اینجا حق ندارید چنین کاری بکنید. اگر خود مهاجمی را که می خواهد تو را مجبور به قتل کسی کند کشتی اشکالی ندارد حتی این عمل عالی است و این نقش مثبت و مطلوب خویشتن دوستی است و این نقشی است که با حفظ حیات کل انسانیت هماهنگ است زیرا به انسان برخورد قدرتمندانه در مقابل ظلم و تجاوز می دهد. اگر تحت تاثیر این تهدید دیگری را کشتی خویشتن دوستی، تو را به ابزار ظلم مبدل می کند. اگر ضعیف هستی کشته شو حق نداری ضعف خودت را با کشتن کسی جبران کنی. نمونه ای از این مسئله را نقل می کنم.
یک بار در سال 54 که چند روزی مرا به کمیته ساواک و شهربانی برده بودند یکی از بازجوها تحت تاثیر بعضی از مسائل قرار گرفته بود و می گفت من در خانواده خوبی به دنیا آمده ام و اول هم آدم بدی نبودم ضرورت ها مرا به اینجا کشاند، من به اجبار به اینجا آمده ام. به او گفتم انسانِ اسلام هیچ گاه مجبور نیست و عذر بدتر از گناه نیاور. ضعف است که انسانی را آلت و ابزار ستمگران می کند. لا تَقیَّه فی الدِّماء وقتی مسئله خون به میان آمد دیگر تقیه نیست این ها همه حب ذات است.
یکی دیگر از انگیزه ها سودجویی است (لازم به تذکر است که آنچه در اینجا نوشته ایم چنان نیست که مقابل هم باشند، اگر تحلیل کنیم ممکن است همه آن ها به دو غریزه اصلی منتهی شود ولی شکل های مهم آن این

نظر خود را ارسال کنید