به جای آنکه آواهای رحمانی و یزدانی را به گوش جانش برساند ابزاری می شود که او را به سقوط و نیستی می کشاند. گوش دارد اما در خدمت صداهای باطل است یک کلمه حق هم با آن نمی شنود و در برابر حق "کر" است «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ». (بقره، آیه 166) چشم دارد اما یک حق را هم نمی بیند. این ها مثل چهارپایان هستند نه، از چهارپایان هم بدتر هستند چون چهارپا در حد همان هدایت غریزی زندگی حیوانی خودش را دارد. این بدتر از آن هاست.
[انسان در راه بی نهایت]
انسان در هر دو سوی شخصیت خود «بی نهایت» است. در سوی رشد و کمال از فرشتگان پیشی می گیرد و به قرب و معرفتی استثنایی می رسد، در سوی سقوط و انحطاط نیز از پست ترین موجودات، پست تر و گمراه تر می گردد. انسان با مایه ها و غرائز و استعدادهایی آفریده شده است و می تواند در هر یک از این دو مسیر بی نهایت قدم گذارد و تا دورترین نقطه برود، هم می تواند فرعون باشد هم می تواند موسی باشد. هم می شود ابوجهل باشد هم می شود محمد(ص) باشد. هم می تواند نمرود باشد و هم می تواند ابراهیم باشد هم می تواند آتیلا باشد و هم می تواند سقراط باشد. به همین دلیل است که هر انسانی برای خودش عالمی دارد و در این عالم، خودش به دست خودش عالمی می سازد. در این رابطه اگزیستانسیالیست ها هم بینش شان نسبت به انسان همین است.
اگزیستانسیالسم یعنی وجودی= یعنی آن تفکر فلسفی که وجود و هستی را شناخته و دریافته و به او اصالت داده است؛ این مکتب دارای دو جناح است: 1- جناح معتقد به خدا 2- جناح منکر خدا. ولی در هر دو جناح می گویند انسان مثل یک وجود بی شکل به وجود آمده و بعد خودش خودش را شکل می دهد و تعبیرشان به قدری است که از نظر دقت فلسفی درخور نقد است ولی تعبیر جالبی است و در عین حال می گوید انسان وجودش مقدم بر ماهیت اوست چون ماهیتش را خودش می سازد، انسان را به عنوان یک وجود بی نام و نشان به وجود می آورد آن وقت نام و نشان ها را خودش برای خودش تهیه می کند، او را می گذارند تا چیستی