وجودی خود را در تریاک و شهوت و زندگی مهوع تحمیلی با انگارههای غربی میجست، نسلی انقلابی و پرخاشگر و حسینی و ستم ستیز و کفر گریز ساختن و از زنانی که گاهی حتی از یک موش میترسیدند، شیرزنانی پروریدن که بیباکانه به جنگ آخرین تجهیزات نظامی قویترین ارتش منطقه میرود و شوهر و فرزندانش را نیز به دنبال خویش میکشد و از مردانی که تمام نیرو و توان خود را در پای شکم و زیر شکم خویش فدا میکردند ابرمردانی ساختن که به شرق و غرب نه میگویند و این همه در پناه چه بود؟ در پناه سرنیزه؟ مشت؟ گلوله؟ چماق؟ تفنگ؟ خمپاره؟ آرپیجی هفت؟ کلاشینکوف؟ نه! نه! نه!
اینهمه در پناه تعقیب خط سرخ حسین در مقابل عمربنسعد زمان (شاه) و در مقابل یزید زمان (آمریکا) به دست آمد. و این خطی است که جز حسین و کسانی که حسینی فکر می کنند و حسینی عشق میورزند و حسینی جان میبازند، نمیتوانند آن را تعقیب کنند.
خط را گم نکنیم:
مروری دوباره بر آنچه که از ماه رمضان 1356 در تهران و و قم آغاز شد و با کوشش مداوم شهید محمد مفتح و جامعه روحانیت مبارز تهران به راهپیماییهای تاریخساز چندمیلیونی (در زمانهای که تمام گروههای مسلح یا خود را به شهر فروخته بودند یا اسلحه را بوسیده و کنار گذاشته بودند و یا در زندانهای شاه به تفسیر علمی پیروزی شاه بر خلق نشسته بودند... در زمانهای که روشنفکران انقلابی و دو آتشه و خلقی در مؤسسه فرانکلین در مؤسسه آمریکایی