هر گوشه قشون خودسر می شود و یک جور عمل می کند و حتما شکست می خورد.
در جنگ احد، مظهر عقیده که پیامبر اسلام باشد داخل آن ها بود، فرماندهی مثل علی آنجا بود، اما چون نظم نداشتند، شکست خوردند. چه بکنیم که ارتش ما ارتشی باشد که اجزاء آن مثل ساعت به هم بخورند و با هم کار بکنند. در جنگ وقتی بخواهند یک ارتش را شکست بدهند اول نظم آن را به هم می زنند. کاری می کنند که رابطه فرماندهی با قسمت های دیگر از بین برود. اگر با این کار موفق شدند، اجزاء یک به یک از هم جدا می شوند و از پای در می آیند. قشون شکست می خورد. ارتش های ایلی از طریق پیوندهای اجتماعی وحدت و نظم پیدا می کردند. افراد با هم قوم و خویش بودند، در نتیجه هوای یکدیگر را نگه می داشتند. اما در ارتش های جدید و در ارتش هایی که بر اساس عقیده به وجود می آیند، دیگر قوم و خویشی کفایت نمیکند. افراد از نواحی مختلف می آیند. کما این که در کشور ما هم افراد ارتش از مناطق مختلف می آیند. دیگر نمی شود افراد قشون را با هم قوم و خویش کرد.
فرمانده باید از راه عقیده و ایمان در دل و اندیشه سرباز حضور داشته باشد
پس باید برای وحدت درونی ارتش پایه و مایه دیگری پیدا