می دانیم چون در اسلام همه سرباز هستند. غیر از سرباز، ما در اسلام نداریم. بر هر مسلمانی جهاد واجب است. بنابراین هر کس باید دائم آماده باشد. در حال آماده باش به سر برد تا هر خطری برای امت اسلام پیش آمد حاضر باشد آن خطر را رفع بکند. بنابراین ارتشی که بخواهد ارتشی اسلامی باشد باید در آن سلسله مراتب براساس عقیده باشد. این را می گویند ارتش با فرهنگ. این ارتشی است که شکست ناپذیر می شود.
علت این که پیغمبر در تمام جنگ ها پیروز شد، علی در تمام جنگ ها پیروز شد حالا غیر از جنگ صفین (آن هم شکست نخورد نه این که خیال کنید که شکست خورد در آنجا هم پیروزی با مسلمان ها بود الا این که در آنجا یک فریب دیگری پیش آمد و قرآن را بردند بالای نیزه و منافقان گفتند این ها که مسلمانند پس چرا بجنگیم. یعنی باز از نظم بیرون رفتند) پس این قسمت دوم درس قرآن می گوید که اعتقاد به فرمانده و اعتقاد فرمانده به سرباز لازمه پیروزی در جنگ است. اما این اعتقاد باید یک اعتقاد سازنده باشد نه این که شما بگویید من به فرمانده معتقدم و او آدم درستکار و عادل و لایق و مسلمان و آماده برای فداکاری در راه عقیده و وطن است اما هر وقت دستور داد (مثل یک گروه از مریدانی که به آقای خود اعتقاد دارند اما طوری اعتقاد دارند که فکر می کنند هر چه این ها می گویند باید آقا انجام بدهد. در جنگ احد هم همین طور بود اعتقاد آن دسته ای که جای خود را رها کردند