بدهد. اگر قرار باشد که بگویید که بله ما چنین فرمانده ای داریم و لابد خداوند با این فرمانده پیروزی را برای ما می آورد و ما این چه کاری است که خودمان را به زحمت بیاندازیم، نه آن فرمانده برای این است که سرباز و افسر را تعلیم بدهد و آماده بکند برای این که در جنگ پیروز بشود و اگر بنا باشد سرباز به امید فرمانده کاری را انجام ندهد، البته قشون شکست می خورد.
در جنگ احد هم علت شکست همین بود. فکر اسلامی هنوز درست جا نیفتاده بود، فکر منافع هم بود، در نتیجه نمی دانست که برای این بود که او را از روی عقیده کار بکند. برای این است که کارهای براساس زورطلبی که در سابق بود و بی نظمی هایی که در سابق بود خود را به یک نظم تازه بدهد.
فرمانده خلّاقِ پیروزی نیست، خود مردمند...
در اینجا دو مسئله مهم است که شما باید کمال توجه را به این دو مسئله بکنید. یک طرف قضیه باوری است که چون پیغمبر خدا در جمع ما است پس دیگر لازم نیست که خیلی به خود زحمت بدهیم.
یک طرف دیگر این است که این سربازها رابطه شان با پیغمبر براساس ایمان و عقیده هست. اما یک ایمان و اعتقاد عوضی. حالا این دو موضوع را می شکافیم تا ببینیم مطلب به چه صورت است.
آن باور و اعتقاد نادرستی که چون پیغمبر در میان ما است

نظر خود را ارسال کنید