گفته اند با شروع جنگ، کار وزارت خارجه نسبت به دولت مهاجم که جنگ با آن شروع شده خاتمه می یابد. اما اگر حتی به عملیاتی که به آن نام جنگ اطلاق می کنیم و در حقیقت جزئی از سیاست خارجی است بپردازیم و در این عملیات دقت کنیم به حقایق دیگری می رسیم.
در تصحیح این تعریف که از سیاست خارجی می شود و با این تصور که در اذهان وجود دارد طرح عملیات جنگی یا علم و فن جنگ را استراتژی می خوانند.
استراتژی در قرن نوزدهم توسط «کلاوزیسک» استراتژی دان معروف آلمانی تعریف شده است و در دنیا در همه دانشگاه های جنگ و در میان نظامیان و سیاستمداران نظامی معروف این تعریف پذیرفته شده است. این تعریف می گوید که، استراتژی نظریه به کار بردن نیروها به عنوان وسیله ای جهت رسیدن به هدف جنگ است. نبرد یا در بعضی مواقع رزم، عبارت از یک عملیات جنگی محدود است که در یک صحنه و در یک میدان توسط یک ارتش علیه ارتش متخاصم انجام می‌گیرد که البته با یک نبرد نتیجه جنگ تعیین نمی شود، گاهی مجموعه نبردهاست که نتیجه جنگ را معلوم می کند.
اگر به خاطر داشته باشید عبدالنالصر بعد از شکست اعراب در سال 1967 اسرائیل گفت که این جنگ نبود، ما یک نبرد را باختیم و درست هم می گفت، چون یک امتی مثل امت اسلام و یا ملتی مثل ملت عرب با یک جنگ شکست نمی خورد. در حیات چنین ملت‌ها در مقایسه با چنین دشمنی های نسبتاً کوچکی مثل اسرائیل این جنگ در حقیقت یک نبرد بوده و به همین جهت هم دیدیم که در آن نبرد هدف اسرائیل که تسلیم شدن اعراب و اعتراف موجودیت اسرائیل بود انجام نگرفت.
کلاوزیسک می گوید: نبردها را باید طوری طراحی کرد و به عمل

نظر خود را ارسال کنید