درآورد که هدف جنگ برآورده شود که این هدف در دنیا یا تسلیم شدن است یا نابودی همه نیروها یا یک هدف دیگر پس از تحقق این دو. آن زمان که کلاوزیسک در کتاب «فن و جنگ» که یکی از آثار بسیار ارزنده در تاریخ نظامی عالم و در ادبیات نظامی است این تعریف را کرده، جنگ ها یک بعدی بوده یعنی بیشتر جنبه نظامی داشته است، البته به طور مطلق نمی شود گفت حتی جنگ در آن زمان هم یک بعدی بوده یعنی اصلاً بعد سیاسی یا روانی یا اقتصادی نداشته، اما این ابعاد نسبت به بعد نظامی تحت الشعاع ضعیف تر بوده اند. به مرور با تکامل جنگ هم ابعاد دیگر تکامل پیدا کرد و بسیار نیرومند شده تا آنجائی که گاهی بعضی از ابعاد غیرنظامی در سرنوشت جنگ نعیین کننده شده اند. بعدها جنگ کلی و چند بعدی شده است. در کنار استراتژی نظامی با مفهومی که کلاوزیسک تعریف کرده است استراتژی عمومی نیز به وجود آمده است؛ یعنی اگر یک ملت استراتژی نظامی داشت یعنی اگر بلد بود که یک نیروی نظامی را تدارک کند و بعد این نیروی نظامی را در یک نبرد و یا در سلسله نبردهایی به کار برد و این امر اگر منتهی به تسلیم یا شکست دشمن هم بشود کافی نیست.
استراتژی تنها یک جزئش نظامی است که ملت استراتژی اقتصادی، استراتژی سیاسی، استراتژی فرهنگی، استراتژی علمی و تکنولوژی هم باید داشته باشد. از مجموعه این استراتژی ها، استراتژی ملی آن ملت به دست می آید.
طراحان چنین استراتژی نمی توانند فقط نظامیان باشند بلکه باید نظامیان و غیرنظامیان هردو در آن شرکت کنند و بعدها وقتی که جنگ ابعاد غیر نظامیش قوی تر شد، استراتژی های دیگری آمدند و این تعریف را تغییر دادند.
نیدل اف، مائو، سوفلوسکی مارشال روسی و دیگران عده کثیری در