از درون پوک می شوند و به سراشیبی سقوط در می غلتند. مصداق عینی آن در زمان ما امپریالیسم است که در مهلتی به جهان خواری و استثمار می پردازد و درست در همین زمان است که با دست خویش گور خود را می کند و در اجل مسمی به قصم و نابودی می رسد.
این قانون به عنوان جمع بندی از یک سری قصص در قرآن مطرح شده است. آنجا که خداوند می فرماید: «وَ ما اَرسَلنا فی قَریةٍ من نَبیٍّ اِلا اَخَذنا اَهلَها بِالبأساءِ وَالضّرّآءِ لَعَلَّهُم یَضَّرَعونَ ثُمَّ بَدَّلنا مَکانَ السَّیِئَةِ حَتَّی عَفَوا وَ قالوا قَد مَسَّ آباءَنا الضّرّآءُ وَ السَّرّآءُ فَاَخذناهُم بَغتَةً وَ هُم لایَشعُرون» اعراف آیات 94 و 95.
ما به هیچ جامعه ای پیامبری نفرستادیم مگر آنکه ابتدا اهل آن را در تنگنا و مضیقه قرار دادیم شاید به درگاه خدا تضرع کنند سپس به جای سختی به آن ها آرامش و راحتی عطا کردیم، تا به رخوت رسیدند و گفتند: پدران ما نیز همواره با این فراز و نشیب ها تماس داشته اند. پس ناگهان ایشان را در حالی که فرصت فکر کردن هم نداشتند به خشم خود گرفتار کردیم.
این سنت مکر خداوندیست که بر طبق آن جامعه ای مدتی در رنج ها و سختی ها با جهان دست و پنجه نرم می کند و با تلاش خود را به مدارجی از ترقی می رساند. سپس به جای آنکه به خدا بازگردد و به درگاه او انابه کند، دچار طغیان می شود (اِنَّ الانسان لَیَطغی اِن رَاهُ استَغنی) و به سراشیبی سقوط که به نظر خودش زمان راحتی و فراغ بال است، فرو می افتد و با شتاب به سوی مرگ