حکومت عبارت است از یک حق و امتیاز. به همین جهت در فلسفه حقوق غرب و شرق اول بحث میکنند که حق چیست؟ و حق ناشی از چیست؟ سپس همه به اینجا میرسند که حق ناشی از سلطه است یا اگر هم آن را نتیجه حقوق طبیعی بدانند- مثل یک مکتب مبتنی بر عقاید رومیان- باز میگویند که در اجرا و تحققش احتیاج به وجود سلطه است. بر تمام سیستم های غیراسلامی حکومت عبارت است از یک «حق و امتیاز»، ولی در اسلام عبارت است از «وظیفه». همه وظیفه دارند و مسئولین دولتی هم وظیفه دارند.
وزیر بهداری در نظر اسلام همان دکتری است که سابقاً در مطبش بود و حالا که وزیر بهداری شده است «سلطه» ندارد، ماهیتش هم فرق نکرده است و همان آدم قبلی است، دارای هیچگونه امتیازی هم نیست، فقط شده مدیر خدمت عمومی بهداری.
وزیر آموزش و پرورش همان استاد یا دبیری است که درس میداد، حالا که شده وزیر، صاحبِ امتیاز و حقی نشده است یک وظیفه دارد و بس، و کارش اعمال سلطه نیست، کارش اداره آموزش و پرورش در سطح کشور است که یک خدمت عمومی است. همچنین است وزیر دفاع، چون فرقی با دیگران ندارد، نمیتواند سلطهای را نسبت به دیگران اعمال کند. باید وظیفه دفاع ملی را در سطح کشور اداره کند. از اینجهت است که در ارتش اسلامی، اطاعت کورکورانه نداریم. اطاعت کورکورانه در جایی است که