درخت نیست که تا احتیاج به اره کردن باشد و اگر  اره‌اش کردند معلوم باشد، هرکه مرغی نزدیک خانه‌اش آمد آن را می‌گیرد و می‌خورد.
مردم را هم فاسد کردند به چند طریق. یکی از طریق تربیتی ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی، دیگر از طریق این‌که خود حکام سارقند. حاکم و مدیر و رییس اداره که به خدا و قیامت معتقد نیست و این‌ها را خرافه می‌داند و باطل، وقتی تحت مراقبت مردم هم نباشد و مردم مقام عصمت برایش قائل باشند طبعاً فاسد خواهد شد. رییس اداره و مدیر کارخانه می گوید: من منتخب حزبم، منتخب حزب یعنی چه؟ یعنی از چند صافی عبور کرده است. در آن‌جا ادعا می‌شود که نخبه افراد جامعه را مدیر کارخانه و مدیرکل و رییس اداره و فرماندار و استاندار می‌کنند. در جامعه کمونیستی نه‌تنها نظارت مردم بر حکام معنی ندارد، بلکه حتی در داخل حزب هر کس به کمیته مرکزی اعتراض کند پدرش را درمی‌آورند، اگر نگیرند و شکنجه‌اش نکنند، در انتخابات بعدی از صندوق درنمی‌آید. سرگذشت دوره استالین و استالینیزم بهترین گواه است که اعضای کمیته مرکزی را که با او و سیاستش مخالفت می نمود دستگیر کرده، سربه‌نیست می‌کردند یا بدترین اتهامات را به آن‌ها می‌زدند و لکه‌دار و لجن مالشان نموده به حیاتشان خاتمه می‌دادند. حتی توی دفتر سیاسی یعنی مغز سیاسی حزب که حاکم و ناظر بر کمیته مرکزی است، که آن هم حاکم است بر حزب، و حزب بر طبقه و طبقه بر توده‌های مردم، استالین هر یک از اعضای همین دفتر سیاسی کمیته مرکزی

نظر خود را ارسال کنید