رضاخان پالانی رفت و مردم آزاد شدند، ما نرفتیم انتقام بگیریم از آن‌هایی که دیکتاتوری بیست‌ساله را بر ما تحمیل کردند.
پس از شهریور ۲۰ تبلیغات دینی به راه افتاد که قسمتی از آن تبلیغات اسلامی انقلابی بود، ولی در کنارش تبلیغاتی هم وجود داشت که چنان تبلیغات دینی نبود که از مردم مردمی بسازد که به دنبال قصاص و انتقام باشند و از جنایتکار انتقام بگیرند، حزب توده هم می‌گفت کشتن این‌ها تروریسم است، باید بگذاریم شرایط تولیدی رشد بکنند طبقه پرولتر به وجود بیاید و در حزب مارکسیست لنینیستی متشکل شود، چنین و چنان شود یعنی چند سال دیگر صبر کنیم. آری، در نهضت ملی هم به جنایتکارها رحم کردیم.
این رحم کردن‌ها یعنی جاهلی بودن، یعنی مسلمان چنان‌که باید نبودن. هرکه نسبت به نهضت ملی و حکومت ملی دکتر مصدق خیانت کرد، گفتیم عیب ندارد، انتقام نگرفتیم، جری شدند، کودتای 28 مرداد به وجود آمد، 25 سال در اسارت بودیم حتی کسانی در حکومت دکتر مصدق نیروهای مسلح را فرماندهی می‌کردند که وقتی یکی از آن‌ها را به دادگاه نظامی کشاندند در آن‌جا در جواب این‌که چکار کردی؟ گفت: «می‌توانستم فرمان بدهم آن عده‌ای را که ریختند به خیابان‌ها و زنده‌باد شاه می‌گفتند به رگبار ببندم، ولی ترسیدم ارتش تجزیه بشود، خوب نبود».
مگر نباید بکشی این

نظر خود را ارسال کنید