و نه دیکتاتوری. ولی مارکس و انگلس و مارکسیستها میگویند:
درست است که در دموکراسی غربی همه در انتخابات حق رای دارند و به تساوی شرکت میکنند و در احزاب به طور آزادانه تقسیمبندی میشوند و فعالیت میکنند و آراءشان در یک تبادل نظر عمومی و از طریق مطبوعات شکل میگیرد و روزنامهها آزادند ولی سرمایهداران با در دست داشتن مؤسسات تبلیغاتی و مطبوعاتی و تسلط بر رسانههای گروهی از طریق فریب، اراده مردم را به نحوی که خودشان میخواهند شکل میدهند. این حرف و ادعای مارکسیستها است. بنابراین حتی اگر حرف مارکسیست ها درست باشد آنچه که در کشورهای اروپای غربی و آمریکا وجود دارد دموکراسی است، نه تسلط طبقهای بر طبقات دیگر. آن طبقات زیر تسلط نظامی قرار نگرفتهاند بلکه چون فریب خوردهاند به تبعیت یک طبقه درآمدهاند. تازه اگر حرف مارکسیستها و توجیهشان درست باشد باید اعتراف بکنند که در حکومتهای غربی سلطه به آن مفهومی که آنها برای دیگر حکومتها فرض کردهاند وجود ندارد.
اما از نظر ما مسلمانان در دموکراسی غربی هم سلطه وجود دارد؛ این سلطه عبارت است از سلطه تشریع یا قوه مقننه و حق قانونگزاری. چنین سلطهای در نظام