ظله الشریف) نگارش کتاب اصول فلسفه بود که خود دریایی است ژرف برای شناوران ساحل حقیقت. و از همین روست که توطئه و دسیسه همیشه از سه جهت متوجه استاد بود:
1- مارکسیستها و عناصر چپ استاد را همچون طوفانی پرخروش و ویرانگر کاخ پوسیده اندیشههای وارداتی خویش می یافتند و به همین جهت همیشه و در همه جا تیغ تیز حمله خود را به سویش داشتند.
2- مسلمانان چپ زده ای که به دلیل بی بهره بودن از زیربنای فکری صحیح و اصولی، در مقابل اندیشههای چپ به نوعی خودکمبینی و عقده حقارت مبتلا بودند (و هنوز هم هستند). و از این جهت افکار استاد که بر خلاف برخی تفکرات رایج لزوم عقیده صحیح را شرط اول عمل انقلابی میشمرد و ضرورت تفکیک کامل بین نیروهای مذهبی و غیرمذهبی را اولین شرط بقا و حفظ اصالت انقلاب میدانست به مذاق آنها خوش نمیآمد. استاد خود در اینباره همیشه مثال میزد؛ میفرمود:
«جامعه انقلابی که از نظر فکری تصفیهشده و خالص نباشد نظیر سوارکاری است که عنان و افسار اسب خود را به دست نداشته باشد و عنان به گردن اسب و یا به دست شخص دیگری باشد؛ اینچنین سوارکاری هرچه بیشتر به اسب شلاق بزند احتمال هلاکت خود را در اولین پرتگاه بیشتر میکند.»
دریافت صحیح و غیر انحرافی از اسلام اولین و آخرین شرط یک