در میان قشری که برای آن‌ها کار می‌کند در میان جوانان و انقلابیون خرابش کرد. اینست که استاد سرمایه‌دار می‌شود، فئودال می‌شود، استاد فلان می شود، بهمان می‌شود و هزاران تهمت و افترایی که حتی یک بار هم درصدد جواب دادن برنیامد که اگر هم می‌خواست چنین کند اسلام انقلابی آن‌چنان گوی سبقت را از انقلاب اسلامی ربوده بود که سخن استاد در همهمه انقلابیون به جایی نمی‌رسید... و این وضع تا بدان جا ادامه داشت که حتی پس از پیروزی انقلاب در جمهوری اسلامی نیز برخی انقلابیون موقع شناس! که خود را به هر نحوی در مراکز حساس کشور جا کرده بودند پس از این‌که استاد چند بار در یکی دو بحث تلویزیونی ظاهر شد و به دنبال آن انبوه استقبال و شگفتی در روشن‌فکران و طبقه تحصیل‌کرده که: چه اندیشه‌های ناب و بکری در تعالیم اسلامی وجود دارد و مردم بی‌خبر.
 بله پس از آن، این آقایان وکلای تام‌الاختیار انقلاب را خوش نیامد و گفتند بس است دیگر، تلویزیون و رادیو زیاد جای آخوند نیست. این‌ها باید در همان مساجد منبر بروند. تلویزیون مخصوص روشن‌فکرهاست. و یکی دو هفته بعد که ایشان را در تهران ملاقات کردیم فرمودند علت اصلی ناخوشایندی برنامه من به مزاج آن‌ها صرف‌نظر از تفکر، آخوند بودن من است؛ این‌ها می‌خواهند روحانیت هرچه کمتر در سطح جامعه مطرح شود و فرهنگ جامعه هرچه بیشتر با فرهنگ روحانیت و درک روحانیت از اسلام بیگانه باشد.
و چه صائب بود نظر استاد، که می‌

نظر خود را ارسال کنید