به آقا می‌گفتند شما استثنائی هستید، شما آخوند نیستید، این آخوندها را ما می گوییم، منظور ما مبارزه با این‌هاست، می‌خواستند با استثنای آقا، با بالا بردن استاد، به او رشوه بدهند، حق السکوت دهند تا حساب بقیه را برسند. و استاد که خود عارفی کامل بود و به‌دور از دنیا و شرّ و شورش و خالی از عقده‌های نفسانی و فوق همه این حرف‌ها یک تنه تا آخرین لحظه حیات با تز "اسلام منهای آخوند" مبارزه کرد و علاوه بر مقالات متعدد در این‌باره اوج دفاع و حمله استاد را در یکی از آخرین نوشته‌های ایشان که قبل از پیروزی انقلاب منتشرشده(*) می‌‌توان دید که چگونه با لغزش‌های روشن‌فکران مسلمان در این باب برخورد قاطعانه می‌کند.
(*پاورقي: بررسی اجمالی نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر)
 و اکنون بهتر می توانیم موقعیت استاد را درک کنیم و وضعیت قاتلان جنایت پیشه‌اش را و انحراف به‌اصطلاح ایدئولوژیک استاد را!
 استاد در سال 1350 کتابی نوشت به نام "علل گرایش به مادیگری" که در آن کتاب ارزنده علل ایدئولوژیک و مثبت گرایش به مادیگری را (و نه علل روانی و منفی این گرایش را همچون عقده‌ها، کینه‌ها... و غیره و این خود نشانه روح ارشادی استاد بود) در میان نسل جوان برشمرد که سخت هم مطلوب افتاد. در سال 57 پس از فعل و انفعالات خاص اجتماعی و بروز برخی نقطه نظرهای انحرافی در برخی اقشار به‌اصطلاح روشن‌فکر جامعه مان

نظر خود را ارسال کنید