آخر این چه جهادی است، چه مبارزه ای است که بر پایه دروغ، تهمت زدن، شایعه ساختن، بی اعتمادی بوجود آوردن باید رشد کند، این کجا می برد ما را؟ مثل اینکه میگویند آقای دکتر بهشتی 40 میلیون تومان پول در بانک دارد در حالیکه به شما عرض کردم که بنده جز یک خانه چیزی ندارم، این چیه آخر؟ با این دروغها، با این شایعه سازی ها، با این تهمت زدن ها، آنقدر درباره اش در جامعه دروغ بسازیم و بگوئیم تا از اعتبار بیفتند خدا هم که میدانید چکار کرده؟ که دست این ضد انقلاب را از روی مردم کوتاه کرده است.
خدا هم میدانید که چه وعده داده؟ خود گفته ای آدمیزاد، تو در راه من باش من با تو هستم. من این مسئله را در این دیدارهائی که در محله های تهران از شمال، جنوب و شرق و غرب و مرکز داشته ام در دو سه ماه می بینیم چقدر مردم جوان، میانسال، پیر علاقه دارند، اعتماد دارند، می شناسند، ماها که تازه در جامعه نیامدیم، ما سی و چند سال است در جامعه هستیم الان خدمت آقای آشیخ محمدرضا بودیم ایشان می گفتند یاد وقتی که درس فقه مرحوم آیت الله بروجردی بودیم بخیر، ما همدیگر را از آن وقتها می شناسیم.
آقا ما که تازه نیامدیم از بیرون این شهر و دیار، مردم یا مستقیما ما را از سالها پیش می شناسند یا اگر آنهائی که سالها پیش با ما آشنا نبودند در محله هایشان بین قوم و خویش هایشان کسانی دارند که ما را از دهها سال پیش بشناسند، این دروغها فاش می شود. من در ماه فروردین از اینجا با ماشین رفتم تا کرمان و بندرعباس در هر جا در راه، در روستا، در شهر، در قهوه خانه در رفسنجان و کرمان و بندرعباس که سخنرانی داشتیم همه جا دیدیم مهر مردم است و شوق مردم است و اعتماد مردم.
یعنی ای شایعه ساز دروغ پرداز میدانم دروغ میگوئی، من گاهی برای مدیریت جلسات قیافه ای جدی میگرفتم در مجلس خبرگان، فورا بیرون منتشر میشد که بله این خودش یک طاغوت است یک مستبد است (مثل اینکه با شل و ولی میشود مجلس را اداره کرد) متکبر است. مردم در راه می دیدند