که ما همان برادر خاکی متواضعشان هستیم که بودیم خوب از همان عمل ما می فهمیدند که اینها دروغ است دیگر.
 از همان دیدار اول متعدد نوجوانها و جوانها در این مسافرتها به من یادداشت میدادند که فلانی ما پشت سر تو نمی دانستیم، یک چیزهایی را باور کرده بودیم حالا دیدیم شما را در همان دیدار اول فهمیدیم بهمان دروغ نیز گفتند ما را حلال کن، مگر میشود یک جامعه ای را بر محور دروغ تا آخر پیش برد؟ نمیشود (کلِمَةً طیِّبَةً کَشجَرَةٍ طیِّبَةٍ أَصلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فی السمَاءِ، تُؤْتی أُکلَهَا کلَّ حِینِ بِإِذْنِ رَبِّهَا... وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبيثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ) (سوره ابراهیم آیات 23 و 24).
آخر عزیز من از در راستی درآی، دروغ را به کناری بنه، همین نوجوانان و جوانها که گه گاه فریب دروغ امروزت را میخورند همیشه در این حال نمی مانند؛ فردا، ساعت دیگر، روز دیگر، هفته دیگر، ماه دیگر، سال دیگر، بالاخره بیدار میشوند و بر تو لعن و نفرین می فرستند که چرا ماهها یا سالها آنها را فریفته بودی.
 ما معتقدیم «راستی» تاکتیک نیست، راستی اخلاق است، هر عیبی و نقصی هم در خودمان هست می آئیم راست به مردم میگوئیم، اشتباهی هم اگر بکنیم می آئیم راست به مردم میگوئیم و دروغ پردازها بدانند که وقتی ما یک چنین موضع و رابطه ای را با  مردم قهرمان با ایمانمان داریم آن دروغزنی های آنها بازارش کساد خواهد شد.
 این یک سال هم ما گرفتار مسئولیت های انقلاب بودیم فرصت نمی کردیم، اینقدر دعوت میشد از ما برای مساجد می گفتیم ببخشید گرفتاریم؛ برای شهرها، برای دانشکده ها، برای دبیرستانها همه اش ناچار بودیم خجالت بکشیم بگوئیم آقا نمی رسیم ولی خوب این دوره مسئولیت متراکم بحمدالله به پایان رسیده از اسفندماه من عرض کردم در حد توانم در حضور ملت قهرمانمان خواهم بود. چه در تهران چه در شهرها اینها می خواستند بیایند در همین سفر دو هفته قبل ببینند مردم عزیز و قهرمان مازندران آنهائی که من اول بار بود اصلا با آنها رویاروی میشدم چقدر مهر ورزیدند چقدر اعتماد نشان

نظر خود را ارسال کنید