سفارش می کرده است، بیهوده نیست که لفظ شورا بیانگر یک رابطه ارگانیک میان اعضای یک مجتمع میباشد(1)، مجمعی که فردفرد اعضای آن خود را در امر ولایت سهیم می یابند.
(*پاورقی: عرب به کندوی زنبور عسل "شار" می گوید و از آنجائی که روابط اجتماعی در کندو از بیرون نمایانگر یک نظام پیچیده و شورائی است لغت شورا از این کلمه گرفته شده است.)
اما نکته ای را که نباید از مد نظر دور داشت و روانشناسی اجتماعی بر آن صحه میگذارد خاصّهی وَلی خواهی انسانهاست به خصوص انسانهایی که خود را تنگنای روابط دست و پاگیر و خفقانآور یک جامعه طبقاتی مییابند (وَمالَکُم لاتُقاتِلونَ فی سَبیل الله والُستضعَفین مِن الرِّجالِ و النِّساءِ وَ الوِالدانِ الذین یَقوُلون رَبَّنا اخرِجنا مِن هذه القریَةِ الظّالِم اَهلها وَاجعَل لَنا مِن لَدُنکَ وَلیّاً وَاجعَل لَنا مِن لَدُنکَ نَصیراً)، در اینجاست که امر ولایت چهره واقعی خود را نشان داده و با کمال قدرت با به وجود آوردن یک کل منسجم از مستضعفین بر علیه نظام طاغوتی برمیآشوبد و آن را دگرگون میکند. جمع بین رهبری طلبی (که در شورا رخ مینماید) و رهبر طلبی (که در ولایت متجلی است) بهعنوان دو خصیصه روانشناسی فردی و ایجاد تعادل بین این دو صفت در صحنه اجتماعی از مشکلاتی است که اگر درست