و احتیاجی به درمیان آوردن احکام کلی و اصول مکتبی نبوده یعنی صغرایی بود که کبرایی آن را فقط تجربیات جنگی می‌توانسته پاسخگو باشد و پیامبر متواضعانه با آنکه رأی صائب بود به رأی کلی شورا تن درمی‌دهد تا این عمل درست درسی باشد بر این‌که چگونه یک فرد فقیه و عالم به علم تشریع وقتی که پای بررسی مصادیق حکم به میان می‌آید یعنی مسئله هنوز در مرحله صغراست برای خود فقط یک رأی قائل می شود.
 عین همین شیوه را نیز علی‌بن‌ابیطالب بکار می‌بندد آن‌جا که می‌گوید (فَلاتَکُفُّوا عَن مَقالَةٍ بِحَقٍ اَو مَشوُرةٍ بِعَدَلٍ، فَانّی لَستُ فی نَفسی بِفَوق ان اَخطئ وَ لا آمنُ ذَلِکَ مِن فعلی اِلاّ ان یَکفیَ اللهُ مِن نَفسی، آخر خطبه 216) از گفتار به حق دست نشویید و عادلانه به شور بنشینند که من فی نفسه بالاتر از آن نیستم که خطاب کنم و از اشتباه کاری های افعالم ایمن نیستم مگر آنکه خدا مرا کفایت کند.
مشاهده می‌کنیم که آن حضرت چه خالصانه با آنکه معصوم است و فعل او ملاک حق و باطل است برای برقراری سنتی انسانی به خود احتمال خطا کردن را نسبت می‌دهد و از مردم می‌خواهد که پیش وی حقایق را گفته و با وی مشورت کنند با این‌همه زیرکانه، حق ولایت را نیز ملحوظ می‌دارد و امکان خطای خود را با کفایت خداوندی نفی می‌کند.

نظر خود را ارسال کنید