به کمک آن چنین آگاهی هایی به دست آورد این است که ما در این بخش نوشتیم احساس و اندیشه، روی اندیشه به عنوان یکی از مهم ترین راه های آگاهی تکیه کردیم اندیشه را هم معنا کردیم که آنگاه اندیشه او به کار می افتد و با تجزیه و ترکیب و جمع بندی آگاهیهایی که از راه حس به دست آورده بر بخش های دیگری از این واقعیت گسترده آگاه می شود که مستقیماً در قلمرو حس نیست.
قانون جاذبه، یعنی آن رابطه عمومی را نمی توان با حس دید، قانون در اینجا به معنی آنچه اجرایش لازم است نیست. حتی منظور قانون علمی نوشته شده در کتاب فیزیک هم نیست؛ قانون به معنی یک رابطه عمومی و مستمر است که خود یک واقعیت عینی است. گفتیم که خود این رابطه را نمی توانیم ببینیم ولی نتیجه آن را با حس می بینیم. شما که ذهنتان رشد می کند و شکل حرکت زمین و ماه و خورشید و منظومه شمسی را در یک سیستم ترسیم می نماید، این شکل را بر اساس استنتاج به دست آورده اید و با چشم ندیده اید. شما این قانون را و یک سلسله واقعیت های حسی دیگر مانند آن را از راه استنتاج به دست می آورید در حالی که تا امروز هنوز آن واقعیت ها را حس نکرده اید.
ممکن است یک روز برخی از آن ها را حس کنید ولی هنوز احساس نکرده اید؛ مثلاً شما تا همین امروز هم مجموعه حرکت منظم و سیستماتیک منظومه شمسی خودمان را با چشم ندیده اید حتی وقتی با چشم نگاه کنید به جای اینکه حرکت زمین را به دور خود ببینید چشمانتان به شما می گوید خورشید حرکت می کند، در حالی که آنچه واقعیت دارد حرکت من به تبع زمین است. وقتی شما در ماشین سوار هستید و از یک خیابان پردرخت عبور می کنید اگر دقیق نباشید چشمتان به شما می گوید که درخت ها دارند از جلوی چشم شما می روند. اما شما به کمک جمع بندی آگاهی های دیگر که دارید می گوئید نه، ذهن من اشتباه کرده