سایر ابعاد حکومت لازم است ولایت در زمان غیبت هم وجود داشته باشد زیرا اگر ولایت امر نباشد اسلام تعطیل می شود. از این جهت است که باید یک ولیّ حاضر و حیّ و مماس وجود داشته باشد تا امور مستقیما به گوش مردم برسد و به اجرا گذارده شود.
اسلام در حوزه عمل فردی، در مقایسه با اسلام در حوزه عمل و نظام اجتماعی درصد بسیار ضعیفی است. در واقع اسلام در حوزه عمل فردی همان درصدی از اسلام است که در زمان حاکمیت رژیم شاهنشاهی وجود داشت. یک فرد صالح و متقی در زمان حکومت شاه همین قدر از اسلام را می توانست پیاده کند که خودش آدم با تقوی و راستگویی باشد، نمازش را بخواند، روزه اش را بگیرد و... ولی در امور اجتماعی اقتصادی سیاسی، کاری از دستش بر نمیآمد. خودش فردی مومن و متقی و صالح بود ولی مسائلی مثل مالیات ها، اقتصاد جامعه، داوری، روابط بین المللی، چگونگی مصرف پول نفت، عدالت اجتماعی، حکومت، و... را نمی توانست بر اساس اسلام پیاده کند به همین دلیل اجرای بسیاری از قوانین اسلام مسکوت گذاشته می شد.
با توجه به همه مسائل مطرح شده ما به ولایت امر حاضر نیازمند هستیم و این فرد حاضر امام معصوم نیست، بلکه همان است که امامان معصوم از آن به عنوان جانشین یاد کرده اند و نایب امام هستند. بر این اساس به سراغ فقیه می رویم همان "روات احادیثی" که ائمه ما را به آن ها احاله داده اند. این ولی امر در قانون اساسی ما در راس حکومت اسلامی پیش بینی شده است.
ممکن است در اینجا این سوال پیش آید که مثلا وزیر چه رابطه ای با ولایت امر دارد؟ قاضی که در دادگاه قضاوت می کند و فرمان می دهد، قوه مقننه و... چه رابطه ای با ولایت دارند؟ این ها نکات ظریفی بود که باید در قانون اساسی رعایت می شد. یا مسئله دیگری که در این متن مطرح است این است که چرا گفته شده فقیه عادلی که مورد قبول اکثریت مردم باشد؟ یک جنبه این مسئله همان بیانی بود که در جلسات اول و دوم ذکر شد و گفتیم که ولایت یک پایه اش قبول مردمی است. تا مردم