است.
لذا لازم است که حتما اولی الامر در مورد معروف امر کند نه منکر "وَلَا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ" به دنبالش می گوید: "فَبَايِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ" یعنی وقتی در مورد همین مسائلی که وجود و حرمت داشته است بیعت در کار آمد یک تعهد جدید و یک الزام تازه به میان می آید، تعهد هم از طرف کسی که با او بیعت شده و هم از طرف کسی که بیعت کرده یعنی یک رابطه ولایتی و حکومتی بین بیعت کننده و بیعت شونده، به وجود می آید. در اینجا دیگر غیر از آنکه عصیان الله نباید بشود، عصیان بیعت شونده هم نباید بشود. بنابراین دو حرمت دارد:
1- حرمت خدایی (که مخالف با خدا نباید بکند)
2- حرمت پیغمبر (که مخالف با پیغمبر نباید بکند)
اطاعت از خدا برای این زن واجب بوده است و بعد اطاعت از پیغمبر هم مطرح گشته، یعنی این زن در برابر حوزه ولایت امر پیغمبر قرار گرفته است. بدین ترتیب روشن می شود که ولایت به دنبال قبول و پذیرش مردم مطرح می شود و با تعهد مردم الزام ولایتی پیش می آید و تعهد ولایتی موجب تبلور ولایت امر می شود و قبل از پذیرش مردم می تواند شکل گیرد.
لذا در اینجا گفته شده فقیه عادلی که اکثریت مردم او را به رهبری شناخته باشند، این پذیرش همان بیعت نامرئی است همان بیعتی که به شکل دست دادن نیست. مثلاً در مورد تقلید چنین عمل می شود که شما یک مرجعی را برای تقلید انتخاب می کنید به دنبال این انتخاب نوعی ولایت امر به میان می آید و حضور ضرورت اطاعت روشن می شود. اگر فقیه صاحب رساله ای را میشناختید اما او را به عنوان اعلم اول و شایسته تقلید ندانستید برای شما مرجعیت ندارد ولی زمانی که او را مرجع خود انتخاب کردید اطاعتش لازم می شود.
مسئله ای که باید به آن پرداخت اینست که چرا اکثریت مردم باید ولی فقیه را بپذیرند؟ پاسخ قضیه این است که یک دفعه انتخاب ولی امر جهت مسائل شخصی و محدود و برای تقلید فردی و یک فرد مطرح است عینا مانند شرایطی که در نظام گذشته حاکم بود، اگر می خواستید